جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مسلحه

مسلحه

مسلحه
مسلحه در فارسی: زینه گاه، دید گاه، گروه زینه داران، سهمگاه جای سهمگین جایی ترسناک که لازم باشد سلاح با خود بردارند، محل سلاح پوشیدن، محل دیدبان دیدگاه، گروه سلاحدار نگهبانان مسلح: مسلحه تمیشه شمربن عبدالله الخزاعی با هزار نفر عرب، جمع مسالح
فرهنگ لغت هوشیار

مسلحه

مسلحه
جائی که در وی خوف باشد که سلاح باید پوشید. ج، مَسالح. (منتهی الارب) (آنندراج). جائی که در وی خوف و ترس باشد و لازم باشد در آن سلاح با خودبرداشتن. (ناظم الاطباء). جای ترس از رخنه های شهر و سرحد مملکت. (ناظم الاطباء). گذرگاه دشمن. (یادداشت مرحوم دهخدا). موضع سلاح مانند سرحد. (از اقرب الموارد) ، سلاح دان. (مهذب الاسماء) ، جای دیده بان. (منتهی الارب). مرقب. (اقرب الموارد) ، قومی سلاح ور. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مردم باسلاح. مردمان باسلاح. (یادداشت مرحوم دهخدا). سلاح داران. (دهار). گروه سلاح دار، نگهبان. (ناظم الاطباء). نگاهبانان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

اسلحه

اسلحه
آلت جنگ مانند، تیغ، تیر، نیزه، سلاح، اسلحه آتشی، توپ، تفنگ، نارنجک وغیره
فرهنگ لغت هوشیار

اسلحه

اسلحه
سلاح ها، آلاتی که در جنگ به کار برود، آلتهای جنگ، جمعِ واژۀ سلاح
اسلحه
فرهنگ فارسی عمید

مساحه

مساحه
مساحت در فارسی سریانی تازی گشته از مشوحتا (پژوهش واژه های سریانی) پیمایه اندازه
فرهنگ لغت هوشیار