بیغمی. (غیاث) (دهار) (آنندراج). خرسندی. (دهار) (مهذب الاسماء). سلوه اسم است از تسلی. (منتهی الارب) : نه ز دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت. خاقانی. بخوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجا که اشکم چون نمک بود و رخ زرین نمکدانش. خاقانی. شد سیاهی دیدۀ دولت سپید شد سپیدی چهرۀ سلوت سیاه. خاقانی. چون دری میکوفت او از سلوتی عاقبت دریافت روزی خلوتی. مولوی (مثنوی). رجوع به سلوه شود، (اصطلاح عرفان و تصوف) سلوت فراغت باشد و به معنی خرسندی است، زیرا هرگاه کسی از چیزی نومید شود خرسند شود و تا هنوز امید باشد خرسند نگردد و چون از نفس سلوت جوید بسوی دوست رود. (مصطلحات العرفاء سجادی ص 224) ، آرام و خوشی. (غیاث) (آنندراج). فراخی. زندگانی. (منتهی الارب)
بیغمی. (غیاث) (دهار) (آنندراج). خرسندی. (دهار) (مهذب الاسماء). سلوه اسم است از تسلی. (منتهی الارب) : نه ز دولت نظری خواهم داشت نه ز سلوت اثری خواهم داشت. خاقانی. بخوان سلوتم بنشاند و خوان حاجت نبود آنجا که اشکم چون نمک بود و رخ زرین نمکدانش. خاقانی. شد سیاهی دیدۀ دولت سپید شد سپیدی چهرۀ سلوت سیاه. خاقانی. چون دری میکوفت او از سلوتی عاقبت دریافت روزی خلوتی. مولوی (مثنوی). رجوع به سلوه شود، (اصطلاح عرفان و تصوف) سلوت فراغت باشد و به معنی خرسندی است، زیرا هرگاه کسی از چیزی نومید شود خرسند شود و تا هنوز امید باشد خرسند نگردد و چون از نفس سلوت جوید بسوی دوست رود. (مصطلحات العرفاء سجادی ص 224) ، آرام و خوشی. (غیاث) (آنندراج). فراخی. زندگانی. (منتهی الارب)