جدول جو
جدول جو

معنی سلامیات - جستجوی لغت در جدول جو

سلامیات
جمع سلامی، بند های انگشت، رگ های پشت دست، رگ های پشت پا جمع سلامی انگشتهای دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

اسلام خود وچک است و افزون) یت (بر آن روا نیست مسلمانی دارای مشخصات اسلام بودن اسلامی بودن، توضیح چون اسلام خود مصدر است نیازی بافزودن (- یت) مصدری نیست و این ترکیب اصلا نابجا و غلط است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلامیان
تصویر اسلامیان
اسلامی، مسلمانان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیات
تصویر سباعیات
جمع سباعیه، هفت پاره ها مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلافیات
تصویر خلافیات
بیدی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سذابیات
تصویر سذابیات
از ریشه پارسی سدابیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سلطانیه مکاتبات شاهی نامه های رسمی و دولتی مقابل اخوانیات، خالصه ها (دولتی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلحفیات
تصویر سلحفیات
سنگ پشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قرامیات
تصویر قرامیات
تیره تیمرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مسلمیات
تصویر مسلمیات
جمع مسلمیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نعامیات
تصویر نعامیات
شتر مرغ ها تیره شتر مرغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلطانیات
تصویر سلطانیات
((سُ یّ))
جمع سلطانیه. مکاتبات شاهی، نامه های رسمی و دولتی، مقابل اخوانیات. خالصه ها (دولتی)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامیان
تصویر سامیان
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی اردبیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامیار
تصویر سامیار
(پسرانه)
کمک کننده به آتش محافظ آتش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سامکات
تصویر سامکات
جمع سامکه، بلندها مونث سامک جمع سامکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلمیات
تصویر حلمیات
کنه ساران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکیات
تصویر سلکیات
نواریان کرم های نخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولایات
تصویر ولایات
ولایت، زادگاه، منطقه، شهر و توابع آنکه یک نفر والی بر آن فرمانروایی می کرد، برابر با شهرستان کنونی، کشور، حکومت کردن، فرمانروایی، در تصوف ولی بودن، مقام ولی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع واژۀ علامت، نشان، نشانی، آنچه برای راهنمایی در جایی نصب می کنند، علم، رایت، درفش، وسیله ای شامل یک قطعه چوب یا فلز افقی با میله ها و پره هایی که به صورت عمودی در بالای آن وصل شده و در مراسم عزاداری عاشورا آن را بر دوش حمل می کنند
فرهنگ فارسی عمید
ستم کردن، دادخواهی کردن مظلمه، آن چه بزور ستده باشند، ستم ظلم، جمع ظلامه، داد خواهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامات
تصویر علامات
جمع علامت. یا علامات آسمانی. کائنات الجو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامعات
تصویر لامعات
سگ ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نامیات
تصویر نامیات
جمع نامیه، رستنی ها آفریدگان کوالیدگان جمع نامیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولایات
تصویر ولایات
جمع ولایه، استان ها شهرستان ها سرزمین ها جمع ولایت: (و باهتمام تمام رعایا را استمالت نموده بعمارت شهر بغداد و زراعت مزارع و مواضع قری و ولایات آن مشغول ساخت) جمع ولایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علامات
تصویر علامات
((عَ))
جمع علامت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولایات
تصویر ولایات
((وَ))
جمع ولایت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سامیا
تصویر سامیا
(پسرانه)
نام ماه یازدهم از سال ایرانیان در زمان هخامنشیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
تندرست، شاداب
فرهنگ واژه فارسی سره
باد رپیتفک (رپیتفک جنوبی) باد نیمروزی بند انگشت استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
فرهنگ لغت هوشیار
درستی تندرستی، بهبودی، بی آکی، رهایی، رستگاری بی گزند شدن بی عیب شدن، رهایی یافتن نجات یافتن، امنیت، عافیت تندرستی، نجات رستگاری، خلاص از بیماری شفا، آرامش صلح، سالم تندرست: پدرم سلامت است. یا سلامت نفس. نیک نفسی خیر اندیشی. یا بسلامت. به هنگام خداحافظی گویند بسلامت برو. یا به سلامت بودن، سالم بودن، یا بسلامت ماندن، در امان بودن مصون ماندن، یا سرت بسلامت. بتو تسلیت میگویم. بی گزند شدن و بی عیب گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمیات
تصویر سمیات
مونث سمی زهر آلود، جمع سمیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلامی
تصویر سلامی
((سُ))
استخوان سپل شتر، استخوان انگشتان دست و پا، جمع سلامیات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سلامت
تصویر سلامت
((سَ مَ))
بی عیب شدن، رهایی یافتن، امنیت، تندرستی، نجات، رستگاری، خالص از بیماری، شفا
فرهنگ فارسی معین
تندرستی. در فارسی یای مصدری اضافه می کنند و سلامتی می گویند که فصیح نیست، پاکی و رهایی از عیب و آفت، بی عیبی، بی گزند شدن، از عیب و آفت رهایی یافتن، مقابل ملامت، در تصوف حفظ و رعایت رسوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سلاما
تصویر سلاما
هر استخوان مجوف از استخوان های کوچک مانند استخوان های انگشتان
فرهنگ فارسی عمید