جدول جو
جدول جو

معنی سلطانیات

سلطانیات((سُ یّ))
جمع سلطانیه. مکاتبات شاهی، نامه های رسمی و دولتی، مقابل اخوانیات. خالصه ها (دولتی)
تصویری از سلطانیات
تصویر سلطانیات
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با سلطانیات

سلطانیات

سلطانیات
جمع سلطانیه مکاتبات شاهی نامه های رسمی و دولتی مقابل اخوانیات، خالصه ها (دولتی)
فرهنگ لغت هوشیار

سلطانشاه

سلطانشاه
خوارزمی پسر ایل ارسلان بن سلطان اتسز خوارزمشاه است. وی در سنۀ ثمان و خمسین و خمسمائه از خبوشان بوادی خموشان سفر کرد بحکم ولایت عهد تکیه بر مسند خوارزمشاهی گزید برادر مهترش تکش خان در امر پادشاهی با وی مخالفت کرد. وی این رباعی را گفته بتکش فرستاد:
هرگه که سمند عزم من بویه کند
دشمن ز نهیب تیغ من مویه کند
اینجا برسول و نامه برناید کار
شمشیر دورویه کار یکرویه کند.
(از مجمع الفصحاء هدایت ج 1 ص 30).
و رجوع به تاریخ مغول و حبیب السیر و فهرست آن شود
از شاهان سلجوقی که در فارس و کرمان حکومت کرد وی بسال 477 بمرض استسقا درگذشت. رجوع به تاریخ کرمان از ص 85- 88 و سلجوقیان شود
لغت نامه دهخدا

سودانیات

سودانیات
مرغی باشد سبزرنگ و منقار درازی دارد و درختان را بمنقار سوراخ کند و آن را بشیرازی دارنمک خوانند. (برهان) (آنندراج). مرغی است که به فارسی داربو و به عربی سروما خوانند. (تحفۀ حکیم مؤمن). گوشت مرغان که بتازی سودانیات گویند. این نوع مرغان را بشهر من (گرگان ساری گویند، گوشت ایشان بد باشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). سار ملخ خوار و آنرا زرزور نیز گویند. (نخبه الدهر دمشقی ص 117). رجوع به سودانیه شود
لغت نامه دهخدا

سلامیات

سلامیات
جمع سلامی، بند های انگشت، رگ های پشت دست، رگ های پشت پا جمع سلامی انگشتهای دست و پا
فرهنگ لغت هوشیار