جدول جو
جدول جو

معنی سقوب - جستجوی لغت در جدول جو

سقوب
(سُ)
جمع واژۀ سقب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به سقب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
نافذرای گردیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوف
تصویر سقوف
سقف ها، بالاترین سطوح داخلی هر فضای سرپوشیده، از آسمان ها، جمع واژۀ سقف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ)
جمع واژۀ ثقب
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آتش افروزینه. آتش گیره. هیمۀ خرد که به آن آتش برافروزند. ج، ثقب
لغت نامه دهخدا
(تَ سَلْ لُ)
ثقابت. ثقب، روشن شدن ستاره، افروخته شدن، دمیدن بوی، نافذ رای گردیدن، بسیارشیر شدن شتر. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پوست بشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پوست برکنده شدن جایها از سر کسی: تقوب من رأسه مواضع،ای تقشر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چیزی از بن برکنده شدن. (تاج المصادر بیهقی) (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکافته شدن خایۀ مرغ. (تاج المصادر بیهقی). شکافته شدن بیضه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مغاکی گردیدن زمین. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، برهنه شدن مواضعی از زمین از درخت و گیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سیب. (دهار) (اقرب الموارد) ، مال پنهان کرده در زمین، سیب یکی آن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سب ّ. رجوع به سب ّ شود
لغت نامه دهخدا
(قَسْ سو)
موزه ها. جمع است و واحدی برای آن نیست. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
موزه. (منتهی الارب). خف ّ. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(رَ جَنْ)
سخت گردیدن و درشت شدن. قسوبه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) : قسب الشی ٔ قسوبهً و قسوباً. (اقرب الموارد). رجوع به قسوبه شود
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سقف. (دهار) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
افتاده. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَسْ سُ)
افتادن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 58) (دهار) (تفلیسی) ، در نزد پزشکان بیماری صرع است. (آنندراج) (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(سَ لَ)
گروهی از مردم. سقلبی منسوب بدان. سقالبه. (منتهی الارب). نام مردی و گروهی از مردم. سقلبی منسوب است بدان. سقالبه. (آنندراج). رجوع به صقلب شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
جمع واژۀ حقبه. (از منتهی الارب). رجوع به حقبه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آب ریزان. (آنندراج). ابر آب ریزان. جمع واژۀ سکب. (مهذب الاسماء). سیاله التی یصب علی العضوقلیلا قلیلا عن قریب قال ابوالفرج الفرق بینه و بین النطول ان النطول یستعمل فی الشی ٔ الرقیق. ج، سکوبات
لغت نامه دهخدا
تصویری از عقوب
تصویر عقوب
جانشین شایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقوب
تصویر شقوب
جمع شقب، گاباره ها شکاف های کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنوب
تصویر سنوب
جمع سنب، اسپان تیز رو نوندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکوب
تصویر سکوب
آب ریزان آب ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سغوب
تصویر سغوب
گرسنگی، گرسنگی و درماند گی
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلوب
تصویر سلوب
بچه انداخته، بچه مرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
افتادن، بر زمین فرود آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوف
تصویر سقوف
جمع سقف، آسمانه ها، تاک ها، طاق ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
درخشیدن ستاره و بمعنی آتشگیره هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رقوب
تصویر رقوب
زن نازا، زی مرده (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
((سُ))
افتادن، افتادگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
((ثَ))
هیمه خشک و کوچک که با آن آتش افروزند، آتشگیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
جمع ثقب، سوراخ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ثقوب
تصویر ثقوب
((ثُ))
شعله ور شدن آتش، روشن شدن ستاره، نافذ رای گردیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقوط
تصویر سقوط
سرنگونی، واژگونی
فرهنگ واژه فارسی سره