جدول جو
جدول جو

معنی سقام - جستجوی لغت در جدول جو

سقام
سقیم ها، بیماران، جمع واژۀ سقیم
تصویری از سقام
تصویر سقام
فرهنگ فارسی عمید
سقام
بیمار شدن، بیماری، دردمندی
تصویری از سقام
تصویر سقام
فرهنگ فارسی عمید
سقام
(سِ)
بیماران. در این صورت جمع سقیم است. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
سقام
(سَ)
بیماری. (آنندراج) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) :
ز سعی و فضل تو داروی ومرهمم باید
که تن رهین سقام است و دل اسیر جراح.
مسعودسعد.
آن کلامت میرهاند از کلام
و آن سقامت میجهاند از سقام.
مولوی.
این طبیبان بدن دانشورند
بر سقام تو ز تو واقف ترند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
سقام
بیمار شدن
تصویری از سقام
تصویر سقام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سهام
تصویر سهام
(پسرانه)
سهم ها، بهره ها
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سنام
تصویر سنام
رکن معظم هر چیز، شریف قوم، بزرگ قوم،
کوهان شتر، کمرگاه، گودبان، گرده بان، گردبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسقام
تصویر اسقام
سقم ها، مرض ها، بیماری ها، مقابل صحت ها، نادرستی ها، جمع واژۀ سقم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقامت
تصویر سقامت
بیمار شدن، مریض شدن، بیماری
فرهنگ فارسی عمید
(مِ)
بیمار غنج، و مرد بسیاربیماری. (منتهی الارب). کثیرالسقم. (اقرب الموارد). بسیار بیماری. (دهار). بیمارناک. بیمارگن. بیمارگین. بیمارژون. ممراض، سالی بیماری ناک. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سقم و سقم. بیماریها. امراض. (غیاث). اسقام، جماعهالسقم. (دهار)
لغت نامه دهخدا
(خوی / خی تَ)
بیمار کردن. (تاج المصادر بیهقی). بیمار گردانیدن: اسقمه اﷲ، بیمار گرداند او را خدای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سنام
تصویر سنام
کوهان شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمام
تصویر سمام
تند و سبک، جمع سم، زهرها، سوراخ ها
فرهنگ لغت هوشیار
رامبخش از نام های خداوند، آرامش، آشتی سازش، درود گردن نهادن، درود گفتن تهیت گفتن، بی عیب بودن، گردن نهادگی، درود گویی تهیت، بی عیبی تندرستی سلامت، درود، مراسمی که در عید ها در پیشگاه شاه یا رئیس مملکت برقرار شود و طبقات مختلف کشوری و لشگری و نمایندگان دول خارجه وی را تهیت گویند، احترام نظامی که هر فرد سپاهی نسبت به مافوق خود انجام دهد و آن معمولا عبارت است از خبر دار بودن و بالا بردن دست راست و قرار دادن نوک پنجه دست مزبور نزدیک شقیقه، ذکریست که نماز گذار در آخرین رکعت نماز گوید و نماز جز بدان تمام نشود و آن را دو صیغه است: السلام علینا و علی عبادالله الصالحین السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. نماز گزار هر یک از این دو سلام را بدهد دیگری مستحب شود. یعنی سلامت و بی گزند باشید، تهنیت گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهام
تصویر سهام
جمع سهم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوام
تصویر سوام
بها و قیمت، بها کردن متاع
فرهنگ لغت هوشیار
مشک آب دول دل آبخوری آبکار در تتق بارگهش گاه کار مانده کش عیسی و خضر آبکار (میرخسرو)، چمانی (ساقی) فروشنده آب آب دهنده آبکش. مشک آب یا شیر، جمع اسقیه اسقیات
فرهنگ لغت هوشیار
پنبه خون آلوده که زن شوی مرده بر سر نهد و گوشه آن از رو بنده بیرون کند تا بیننده بداند که او شوی از دست داده است، جمع سقب، کره اشتران نر، ستون های تاژ، شاخه های کشن
فرهنگ لغت هوشیار
بال مرغ، لغزش در نبشتن، لغزش در سخن، پی هم افکندن، سست دویدن اسپ، خاموشی و شنیدن افتاده، جمع سقطه، پاره های افتاده پاره های ابر نبهره فروش (نبهره قلب تقلبی)، خرده فروش، افتان بسیار سقوط کننده، شمشیر بران که مضروب را زمین افکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقاع
تصویر سقاع
جولخ آبفت (خرقه) روبند روبنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقال
تصویر سقال
ترکی ریش زداینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقیم
تصویر سقیم
بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطام
تصویر سطام
انبر، سرشیشه، تیزی در تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجام
تصویر سجام
روان شدن اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحام
تصویر سحام
سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سخام
تصویر سخام
سیاهی دیگ، ذغال انگشت، می گوارا، جامه ترمینه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستام
تصویر ستام
یراق و زین اسب، لگام، دهنه و سر افسار
فرهنگ لغت هوشیار
جمع سقم، بیماریها، نادرستی ها بیمار گردانیدن جمع سقم بیماریها مرضها. بیمار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقامه
تصویر سقامه
بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقام
تصویر اقام
بر پاداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسقام
تصویر اسقام
((اِ))
بیمار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سقامت
تصویر سقامت
((سَ مَ))
بیمار شدن، مریض شدن، بیماری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مقام
تصویر مقام
پایگاه، جای گاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سلام
تصویر سلام
درود، نیک روز
فرهنگ واژه فارسی سره