- سفین
- جمع سفینه، کشتی ها کشتی یونانی تازی گشته کاوه فانه چوب شکاف شکافنده چوب شکاف (تیر)
معنی سفین - جستجوی لغت در جدول جو
- سفین ((سَ فِ))
- شکافنده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کشتی دریا
کشتی
کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد، جنگ
در علم نجوم از صورت های فلکی جنوبی دارای ۴۵ کوکب که به شکل کشتی تصویر کرده اند و سهیل هم جزء آن است، مفرد واژۀ سفن و سفائن
سفینۀ فضایی: فضاپیمایی که برای جمع آوری اطلاعات به مدار زمین یا اجرام آسمانی دیگر فرستاده می شود
کتابی که در آن مطالب مختلف خصوصاً اشعار جمع شده باشد، جنگ
در علم نجوم از صورت های فلکی جنوبی دارای ۴۵ کوکب که به شکل کشتی تصویر کرده اند و سهیل هم جزء آن است، مفرد واژۀ سفن و سفائن
سفینۀ فضایی: فضاپیمایی که برای جمع آوری اطلاعات به مدار زمین یا اجرام آسمانی دیگر فرستاده می شود
یونانی تازی گشته گاوه از ابزارها
نهبیده پنهانشده زیرخاک کرده مدفون، پنهان کرده
سپید
زندان سخت، دفتر زندانیان، جایگاهی در دوزخ ثابت دایم، سخت شدید
ولرم نه گرم و نه سرد، اشکریز اندوهگین مرد کج بیل
پشم، خون، پرده
نشستگاه آدمی، ران و کفل چیزی که هنگام خواب و راحت به جهت نرمی سر و گردن در زیر سر نهند و سر بر آن گمارند وآنرا از پشم و پنبه آکنده باشند، بالش
نادان و کم عقل، بیخرد
پایین، کم بهره مرد پست زبون، بدبخت
ریخته ریخته شده خون ریخته
انبوه، بی شرم شوخروی مرد، جامه سختباف
زیغ (بساط بوریا) از برگ خرما، تنگ پالان، از نام های اهریمن
جوانمرد، پاکنهاد، فرومایه از واژگان دو پهلو، غسای فتاده (غسا غوره خرما)
میانجی، سفراء جمع
روشن، هر چیزی که برنگ برف باشد
گلیم گنده، گوال (جوال تازی گشته)، چوخای ستبر، تیر بی برد تیری از تیرهای منگ (قمار) که هیچگاه برد نداشته باشد
کنده باد باد خاکروب، جمع سفینه، کشتی ها
کارد
سوراخ کردن، سوراخ شدن
جمع سفینه. کشتی ها، دفاتر بیاضها
کشتی بان، کشتی باز
فربه
جمع سنه، سا ل ها شتان، خشکسال ها همزاد همسال، سونش، زمین چریده، تیزکردن تیغ جمع سنه در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) سالها سنون
سوراخ کردن، برای مثال در سخن در ببایدت سفتن / ورنه گنگی به از سخن گفتن (سنائی۱ - ۳۱۱) ، ساییدن، سودن
نادان، بی خرد، بی حلم، بدخو
فربه، چاق، چربی دار، پرچربی
سنه ها، سالها، جمع واژۀ سنه
خداوند کشتی، ناخدا، کشتی ساز
گرم، مقابل سرد، دارای حرارت