- سفه
- سبکی عقل و نادانی، ناخردمندی
معنی سفه - جستجوی لغت در جدول جو
- سفه
- سبک عقل شدن، نادانی و بی خردی کردن، بدخویی و نابردباری کردن
- سفه ((سَ فَ))
- کم خردی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نادان بی اطلاع، ابله احمق کم عقل جمع سفهاء
سفیه ها، نادان ها، بی خردها، بی حلم ها، بدخوها، جمع واژۀ سفیه
نادانی گولی
جمع سفیه، نادانان نادان بی اطلاع، ابله احمق کم عقل جمع سفهاء
آفات
دفته دفتین
رهسپاری، نورد
خالص
مهربانی کردن، آسان شدن زیست کاه گیاه تر سبزه
گروه
نادان، تشنه سخت تشنه
خود خواهی، پیر گولی گولی در پیری سواری که مایحتاج خود را بفتراک بسته و مسلح و مکمل یراق میراند سبای سوار زبده سوار
گروه، بیشمار
نوازش تمام، کرامت تمام، منوال، نورد
فشردگی گلو، خبه، نفس بریده
اندک زن خوار و ذلیل
پیه پشت پیه چربی گوشت
لجاج، ستیزه
تسویی از شب (تسو ساعت) پاسی از شب
سبک مغزی، تنگی تنگروزی
پیشتگاه، درگاه
در پوش، درگاه، سیاهی شب تاریکی
خروج هوای زفیری که از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبه الریه و ابتدای حلق بیرون میاید
نیکو، خوب، پسندیده
دزدی، زنبیل و سبدی که طعام و جامه و بار مینماید در وی نهند، زن دندان ریخته، بیماری سل
نادان و کم عقل، بیخرد
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
گشاد گی، توانگری، تاب و توان سعت. یا سعت صدر. گشادگی سینه، همت عالی نظر بلند، گشاده دستی دست و دل باز بودن، یا سعت مشرب. آزاد اندیشی آزاد فکری