غالب آمدن و دشنام. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، در اصطلاح اخلاق سبکی که عارض انسان شود از شادی و غضب و او را وادارد که کاری برخلاف عقل و شرع کند. (تعریفات جرجانی)
غالب آمدن و دشنام. (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، در اصطلاح اخلاق سبکی که عارض انسان شود از شادی و غضب و او را وادارد که کاری برخلاف عقل و شرع کند. (تعریفات جرجانی)
بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن، هلاک و تباه گردانیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن. (آنندراج) ، بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باز داشته شدن یا بازماندن، فراموش کردن حصۀ خود را. (آنندراج) ، نادانی کردن. (آنندراج) (منتهی الارب). سبکی عقل یا بی خردی ضد حلم و نادانی، اسراف نمودن در شراب پس از خوردن آن را به اندازه. (آنندراج)
بر بیخردی انگیختن نفس خود را یا منسوب به سفاهت کردن، هلاک و تباه گردانیدن. (آنندراج) (منتهی الارب) ، زود برآمدن خون از زخم سنان و خشک گردیدن. (آنندراج) ، بسیار خوردن شراب را و سیر نشدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، باز داشته شدن یا بازماندن، فراموش کردن حصۀ خود را. (آنندراج) ، نادانی کردن. (آنندراج) (منتهی الارب). سبکی عقل یا بی خردی ضد حلم و نادانی، اسراف نمودن در شراب پس از خوردن آن را به اندازه. (آنندراج)
سبکی عقل و نادانی. (غیاث). سبک خردی. ناخردمندی. (زمخشری). سبکی عقل یا بی خردی. ضد حلم و نادانی. (آنندراج) : او را بدان که دیو جسد را مطیع گشت حکمت سفه شده ست و سعادت شفا شده ست. ناصرخسرو. نه من قرین وجودم سفه بود گفتن هنوز در عدم است آنکه هم قران من است. اثیرالدین اخسیکتی. دور دور از عقل چون در پای او تا جنون باشد سفه فرمای او. (مثنوی چ خاور ص 101)
سبکی عقل و نادانی. (غیاث). سبک خردی. ناخردمندی. (زمخشری). سبکی عقل یا بی خردی. ضد حلم و نادانی. (آنندراج) : او را بدان که دیو جسد را مطیع گشت حکمت سفه شده ست و سعادت شفا شده ست. ناصرخسرو. نه من قرین وجودم سفه بود گفتن هنوز در عدم است آنکه هم قران من است. اثیرالدین اخسیکتی. دور دور از عقل چون در پای او تا جنون باشد سفه فرمای او. (مثنوی چ خاور ص 101)
آوندی از برگ خرما مقدار زنبیل، یا آوندی از برگ خرما، یک مشت از پست، موی بند زنان که بدان موی را پیوند کنند، داروی کوفتۀ بیختۀ معجون ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج)
آوندی از برگ خرما مقدار زنبیل، یا آوندی از برگ خرما، یک مشت از پست، موی بند زنان که بدان موی را پیوند کنند، داروی کوفتۀ بیختۀ معجون ناکرده. (منتهی الارب) (آنندراج)
سفه. سپه. از محال سیستان. رجوع به تاریخ سیستان ص 25 و 296 شود، دهی در دوازده فرسخی میانۀ شمال و شرق فهلیان. (فارسنامۀ ناصری) ، دو فرسخ شمالی دوزه (صیمکان فارس). (فارسنامۀ ناصری)
سفه. سپه. از محال سیستان. رجوع به تاریخ سیستان ص 25 و 296 شود، دهی در دوازده فرسخی میانۀ شمال و شرق فهلیان. (فارسنامۀ ناصری) ، دو فرسخ شمالی دوزه (صیمکان فارس). (فارسنامۀ ناصری)
سپهسالار: آمدن امیر بزغش سفهسالار سلطان سنجر. (تاریخ سیستان). چنان خلعتی که رسم قدیم بوده سفهسالار آنرا بپوشانیدند. (تاریخ بیهقی). نامها رسید از سفهسالار علی عبداﷲ و صاحب برید. (تاریخ بیهقی).
سپهسالار: آمدن امیر بزغش سفهسالار سلطان سنجر. (تاریخ سیستان). چنان خلعتی که رسم قدیم بوده سفهسالار آنرا بپوشانیدند. (تاریخ بیهقی). نامها رسید از سفهسالار علی عبداﷲ و صاحب برید. (تاریخ بیهقی).