جدول جو
جدول جو

معنی سفر - جستجوی لغت در جدول جو

سفر
رهسپاری، نورد
تصویری از سفر
تصویر سفر
فرهنگ واژه فارسی سره
سفر
از شهری به شهر دیگر رفتن کتاب بزرگ
تصویری از سفر
تصویر سفر
فرهنگ لغت هوشیار
سفر
رفتن از شهری به شهر دیگر، قطع مسافت، بقیۀ سفیدی روز پس از غروب آفتاب
تصویری از سفر
تصویر سفر
فرهنگ فارسی عمید
سفر
کتاب بزرگ، کتاب، برای مثال از یکی سو نهاده تا سر سقف / از یکی گوشه چیده تا دم طاق ی... ی سفرها از مباحث مشاء / جلدها از دقایق اشراق (قاآنی - ۴۹۹)جزئی از اجزای تورات، هر یک از پنج کتاب اول عهد قدیم (تورات) شامل سفر تکوین (سفر پیدایش)، سفر خروج، سفر لاویان، سفر اعداد و سفر تثنیه
تصویری از سفر
تصویر سفر
فرهنگ فارسی عمید
سفر
((س))
کتاب، کتاب بزرگ، هر یک از پنج کتاب اول عهد قدیم تورات
تصویری از سفر
تصویر سفر
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفری
تصویر سفری
منسوب به سفر: لوازم سفری، عازم سفر مسافر: هزار مرد سفری گشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره
تصویر سفره
پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرس
تصویر سفرس
یونانی تازی گشته مروارید گیا از گیاهان، زیبدار (ماگنولیا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرا
تصویر سفرا
جمع سفیر رسولان ایلچیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره
تصویر سفره
تکه ای مربع یا مستطیل از جنس پارچه یا پلاستیک که روی میز یا زمین می گسترانند و خوردنی ها را در آن می چینند، خوان، توشه دان مسافر، طعام و توشه
سفرۀ رنگین: کنایه از سفره ای که بر آن غذاهای گوناگون باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفری
تصویر سفری
((سَ فَ))
لوازم سفر، مسافر، شاعرانی که در لشکر کشی ها پادشاه را همراهی می کردند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفره
تصویر سفره
((سُ رِ))
پارچه ای که هنگام غذا خوردن، خوردنی ها را روی آن می چینند
سفره ابوالفضل: سفره ای که نذر حضرت ابوالفضل عباس برادر امام حسین (ع) شده است
سفره عقد: سفره ای که در مراسم عقد در برابر عروس و داماد می گسترند و در آن آیینه و شمعدان می گذارند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفرا
تصویر سفرا
((سُ فَ))
جمع سفیر، رسولان، ایلچیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفرا
تصویر سفرا
سفیرها، اشخاصی که به نمایندگی از جانب یک دولت در پایتخت دولت دیگر اقامت دارند، ایلچی ها، اصلاح کنندگان میان دو قوم، میانجی ها، جمع واژۀ سفیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تسفر
تصویر تسفر
به سفر رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحر
تصویر سحر
(دخترانه)
صبح، آغاز روز، زمان قبل از سپیده دم، صبح
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمر
تصویر سمر
(دخترانه)
افسانه، داستان، مشهور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زفر
تصویر زفر
صفر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دفر
تصویر دفر
گندیدگی، بد بویی، سختی، پتیار (بلا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذفر
تصویر ذفر
بوی آمدن، بوی برخاستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطر
تصویر سطر
رج، رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سحر
تصویر سحر
سپیده دم، جادو، پگاه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سار
تصویر سار
راس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سور
تصویر سور
ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زفر
تصویر زفر
کنج دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سافر
تصویر سافر
مسافر، به سفر رونده، سفر کننده، کاروانی
فرهنگ لغت هوشیار
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
فرهنگ لغت هوشیار
ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره مرغبارانیان ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثفر
تصویر ثفر
پاردم ران بند اسپ و گاو و خر که بخشی از پالان و زین است
فرهنگ لغت هوشیار
علمی است که در آن بحث می شود از حرف، از آن حیث که بنا مستقل بدلالت است و آنرا علم حروف نیز نامند و علم تکسیر هم میگویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افر
تصویر افر
پیشنهاد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حفر
تصویر حفر
کندن زمین، فرو بردن چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفر
تصویر خفر
شرمگین پیمان نهادن، نگهبانی ، بدرهگی (بدرهه بدرقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تفر
تصویر تفر
مرد چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحر
تصویر سحر
جادو کردن و فریفتن، محتاج و با علت کردن
فرهنگ لغت هوشیار