گلین. (آنندراج). که از سفال ساخته باشد: وز انگشت شاهان سفالین نگین بدخشانی آید بچشم کهین. ابوشکور. سفالین عروسی بمهر خدای بر او بر نه زری و نه زیوری ببسته سفالین کمر هفت هشت فکنده بسر برتنک معجری. منوچهری. از سفالین گاو و سیمین آهوان عید جانرا خون قربانی بخواه. خاقانی. خورده برسم مصطبه می در سفالین مشربه قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته. خاقانی. پای بگشا از این بهیمی سم سر برون آر از این سفالین خم. نظامی. سیه زنگئی دیدم آتش پرست سفالین سبوئی پر از می بدست. نظامی. گهش گفته ام جان شیرین من جم وقت جام سفالین من. نزاری قهستانی (دستورنامه). رجوع به سفال شود
گلین. (آنندراج). که از سفال ساخته باشد: وز انگشت شاهان سفالین نگین بدخشانی آید بچشم کهین. ابوشکور. سفالین عروسی بمهر خدای بر او بر نه زری و نه زیوری ببسته سفالین کمر هفت هشت فکنده بسر برتنک معجری. منوچهری. از سفالین گاو و سیمین آهوان عید جانرا خون قربانی بخواه. خاقانی. خورده برسم مصطبه می در سفالین مشربه قوت مسیح یکشبه در پای ترسا ریخته. خاقانی. پای بگشا از این بهیمی سم سر برون آر از این سفالین خم. نظامی. سیه زنگئی دیدم آتش پرست سفالین سبوئی پر از می بدست. نظامی. گهش گفته ام جان شیرین من جم وقت جام سفالین من. نزاری قهستانی (دستورنامه). رجوع به سفال شود
حشیشی است که به عربی رعی الابل خوانند. دانۀ آن همچون دانۀ مورد باشد و اندک حلاوتی دارد و گویند غیر از شترهر حیوانی دیگر که بخورد بمیرد خصوصاً جانوران زهردار و طبیخ آن موی را سیاه کند. (برهان) (آنندراج)
حشیشی است که به عربی رعی الابل خوانند. دانۀ آن همچون دانۀ مورد باشد و اندک حلاوتی دارد و گویند غیر از شترهر حیوانی دیگر که بخورد بمیرد خصوصاً جانوران زهردار و طبیخ آن موی را سیاه کند. (برهان) (آنندراج)
جمع واژۀ سفینه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (غیاث) (دهار) : بفرمود تا جواری و منشآت و مراکب و سفائن را تربیت سازد. (بدایعالزمان فی وقایع کرمان)
جَمعِ واژۀ سفینه. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (غیاث) (دهار) : بفرمود تا جواری و منشآت و مراکب و سفائن را تربیت سازد. (بدایعالزمان فی وقایع کرمان)
دفائن. جمع واژۀ دفینه. مالهای مدفون. (از آنندراج). اندوخته ها. گنجینه ها. رجوع به دفینه و دفائن شود: پادشاهان دفاین جهان و خزاین عالم بر اهل شمشیر صرف کردند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 7). قابوس به قلعه ای از قلاع خویش رفت و به خزاین و دفاین آن جایگاه مستظهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 44). شکنجه بر کعبش نهادند تا ودایع و ذخایرو دفاین بدست بازداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344)
دفائن. جَمعِ واژۀ دفینه. مالهای مدفون. (از آنندراج). اندوخته ها. گنجینه ها. رجوع به دفینه و دفائن شود: پادشاهان دفاین جهان و خزاین عالم بر اهل شمشیر صرف کردند... (ترجمه تاریخ یمینی ص 7). قابوس به قلعه ای از قلاع خویش رفت و به خزاین و دفاین آن جایگاه مستظهر شد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 44). شکنجه بر کعبش نهادند تا ودایع و ذخایرو دفاین بدست بازداد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 344)