- سفاهه
- بیخردی نابخردی، فرومایگی، سبکسری
معنی سفاهه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تن آسانی آسودگی بهزیستی
زن نادان و بی خرد
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
فرومایگی و بیخبری و سبکی و عقل
مونث سفان کشتیساز، مروارید کشتیسازی
پایین نشیب فرود فرودش، پستی فرومایگی ته و فرود چیزی
رخت خانه خوشرویی جوانمرد گشتن
میوه دادن دوسال یکبار چون کویک خرمابن
نوشته، صورتحساب
نادانی، بی خردی، کم عقلی
سفال، ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد
پایین و ته چیزی
پایین و ته چیزی
شانه، شانۀ زلف
سیاه، سیاهی، نوشته، تکۀ کاغذ که فروشنده ریز کالاهای فروخته شده را در آن می نویسد و به خریدار می دهد، صورت حساب
سفیه بودن، نادانی بودن