جدول جو
جدول جو

معنی سفارش - جستجوی لغت در جدول جو

سفارش
دستور برای انجام دادن کاری یا نگه داری چیزی، دستور، فرمان
تصویری از سفارش
تصویر سفارش
فرهنگ فارسی عمید
سفارش
دستور دادن، فرمایش، شفاعت
تصویری از سفارش
تصویر سفارش
فرهنگ لغت هوشیار
سفارش
((س رِ))
دستور دادن، دستور برای انجام کار یا نگهداری از چیزی
تصویری از سفارش
تصویر سفارش
فرهنگ فارسی معین
سفارش
سپارش
تصویری از سفارش
تصویر سفارش
فرهنگ واژه فارسی سره
سفارش
تاکید، توصیه، اندرز، نصیحت، وصیت، دستور، فرمان، فرمایش، درخواست
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سفارش
توصیه
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سفارت
تصویر سفارت
سفارت خانه، شغل و وظیفۀ سفیر که از جانب یک دولت به پایتخت دولت دیگر می رود، میانجیگری کردن، اصلاح کردن امور میان مردم، واسطۀ صلح بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپارش
تصویر سپارش
سپردن، چیزی را برای نگه داری به کسی دادن، تسلیم کردن، تحویل دادن، واگذاشتن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفاری
تصویر سفاری
سپاری، ساقه ای که خوشه بر سر آن قرار دارد، ساقۀ گندم یا جو، خوشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مفارش
تصویر مفارش
مفرش ها، چیزهای گستردنی، جاهای پهن کردن فرش، چیزهایی که روی زمین می گستراندند و روی آن می خوابیدند، جمع واژۀ مفرش
فرهنگ فارسی عمید
(کَ شَ)
رسالت و پیغمبری. (غیاث). رسالت و پیغمبری و میانجیگری. (آنندراج). پیغام. (دهار). رساله. (مهذب الاسماء). صلح کردن میان قوم و میانجی گری نمودن: این قاضی شغلها و سفارتهای با نام کرده است و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. (تاریخ بیهقی). مرا نخجیران و ددان بحکم اعتمادی برسالت و سفارت نزدیک تو فرستاده اند. (سندبادنامه ص 47). عبداﷲ کاتب را بدین سفارت پیش فخرالدوله فرستاد. (ترجمه تاریخ یمینی). از سفارتی که بدان مندوب بود و وساطتی که باعتاد او منوط و مربوط بود اعراض کرد. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
جمع واژۀ سفرجل. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ رِ)
گستردنیها، و واحد آن مفرش است. (آنندراج) (از منتهی الارب). جمع واژۀ مفرش. (ناظم الاطباء) : و از مفارش و آلات و امتعه و مطعوم و مشروب و مرکوب چندان بدان شهر کشیدند که روزگار دست تباهی به آن نرساند. (مرزبان نامه). و رجوع به مفرش شود، هو کریم المفارش، او دارای زنهای کریم است. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، جمع واژۀ مفرشه. (اقرب الموارد). رجوع به مفرشه شود
لغت نامه دهخدا
(سِ رَ)
مارچوبه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
ساق خوشۀ گندم یعنی علفی که بخوشۀ گندم پیوسته است و میان آن مجوف میباشدو آن را به عربی جل ّ خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ)
جمع واژۀ قنفرش به معنی پیرزن کهنسال متشنج. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ / سُ رِ)
کسی را به کسی سپردن برای اهتمام و تیمار وی. (بهار عجم). سپردن و در عرف سپردن کسی را به کسی برای اهتمام و تیمار وی. (آنندراج) : اگر در مصاف یکی کشته آید نامش ازجریدۀ بندگان مسترید و فرزندش را نیکو دارید تا رغبت در سپارش جان زیادت شود. (راحه الصدور راوندی).
طریق نیست سپارش به آسمان کردن
که سایه بر سر سکان ربع مسکون دار.
سلمان ساوجی (از بهار عجم).
و بپدرخواجه و آن کسان سپارش نمود آن امر پدر خواجه را باآن کسان با اهل کاروان سپارش نمود که ایشان را تا نزدیک بخارا رسانید. (انیس الطالبین ص 212)
لغت نامه دهخدا
(سُ رَ)
خاکروبه و خانه روبه. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
مهار یا چرم یا آهن که بر پشت بینی استر نهند چنانکه حکمت مر اسب را. اسفره و سفر و سفائر، جمع. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). آهن که بر بینی اشتر نهند چنانکه حکمه بر دهن اسب. ج، سفر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
توصیه در نگاهداری و محافظت چیزی یا اجرای امری، دستور دادن فرمایش، دستور فرمان، جمع سفارشات (به سیاق عربی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفارت
تصویر سفارت
رسالت و پیغمبری و میانجیگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفارج
تصویر سفارج
یونانی تازی گشته مارچوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفاره
تصویر سفاره
آخال خاکروبه، ریزی موی در پیشانی راهیان (مسافران)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپارش
تصویر سپارش
سپردن کسی را به کسی برای اهتمام و تیمار سفارش توصیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفار
تصویر سفار
سفر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفارش
تصویر مفارش
جمع مفرش، بوب ها،گستردنی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفارت
تصویر سفارت
((س رَ))
میانجی گری، وساطت، شغل و وظیفه سفیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سفاری
تصویر سفاری
((س))
سپاری، ساق خوشه گندم، جل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپارش
تصویر سپارش
توصیه، سفارش، وصیت
فرهنگ واژه فارسی سره
ایلچیگری، رسالت، میانجیگری، قنسولگری، سفارت خانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سفارشی کردن
تصویر سفارشی کردن
Customize
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سفارشی سازی
تصویر سفارشی سازی
Customization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
سفارش کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از سفارشی کردن
تصویر سفارشی کردن
настраивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سفارشی سازی
تصویر سفارشی سازی
настройка
دیکشنری فارسی به روسی