جدول جو
جدول جو

معنی سغات - جستجوی لغت در جدول جو

سغات
سوغات
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بغات
تصویر بغات
باغی ها، سرکش ها، نافرمان ها، گردنکش ها، ستمگرها، ظالم ها، بیدادگرها، جبّارها، ستمکارها، گرداس ها، جائرها، ستم کیش ها، ظلم پیشه ها، جفا پیشه ها، جمع واژۀ باغی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لغات
تصویر لغات
لغت ها، واژه ها، کلمه ها، زبانها و کلامهای هر قوم که به آن تکلم کنند، جمع واژۀ لغت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سنات
تصویر سنات
سونات، قطعۀ موسیقی برای ساز مرکب از سه و گاهی چهار بند که برای یک یا دو نوازنده ساخته شده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سقات
تصویر سقات
ساقی ها، آب دهنده ها، در تصوف مرشدان و پیران کامل که به مریدان فیض برساند، جمع واژۀ ساقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سمات
تصویر سمات
سمت ها، داغها، نشانها، جمع واژۀ سمت
سامی ها، عالی ها، بلندپایگان، بلند مرتبه ها، جمع واژۀ سامی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعات
تصویر سعات
ساعی ها، سخن چینان، جمع واژۀ ساعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبات
تصویر سبات
خواب یا اول خواب، خواب سبک، دهر، روزگار، مرد زیرک، در پزشکی بیماری خواب زدگی که تا آستانۀ از دست رفتن هشیاری می رسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طغات
تصویر طغات
طاغی ها، سرکش ها، طغیان کننده ها، گردنکش ها، جمع واژۀ طاغی
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
تحفه. هدیه. (از آنندراج). تحفه. هدیه. (مجموعۀ مترادفات ص 88). ره آورد. (فرهنگ رشیدی) (غیاث). ره آورد که دوستان برای دوستان آرند و مطلق ارمغان و بخشش را نیز گویند و این زبان خوارزمی است. (مننسکی ازتتمۀ برهان چ هند، یادداشت بخط مولف) :
گر نسیم سحر از زلف تو بویی آرد
جان فشانیم بسوغات نسیم تو نه سیم.
سعدی (خواتیم).
بهتر از جان به بر ای خواجه متاعی به در دوست
که بسوغات نبرده ست کسی زیره بکرمان.
سنجر کاشی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سعاه. جمع واژۀ ساعی: امیر ارغون خود به اردوی پادشاه جهان رسید و در مقدمۀ جماعتی از نمامان و سعات آنجا بودند. (جهانگشای جوینی). رجوع به ساعی شود
لغت نامه دهخدا
(سِ)
داغها و نشانها. جمع واژۀ سمت. (آنندراج) (غیاث) : و این والی پیوسته بقضای شهوت و نهمت مشغول بود و صفات بشریت و سمات انسانیت بطباع سباع بدل کرده. (تاریخ بیهق ص 134)
روشهای نیکو و صورتها و جانبها. جمع واژۀ سمت. (آنندراج) (غیاث) ، نام دعای مشهور است که در کتب ادعیه ثبت است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
سقاه. جمع واژۀ ساقی. آب دهنده: تخت را بسه پایه یکی خاص و دیگری خاتون او سیم جهت سقات و خوان سالاران. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(طُ)
طغاه. ج طاغی: فی الجمله چون آن حدود از طغات پاک شد. (جهانگشای جوینی). و آن حدود را چندانک از طغات پاک کند، او را مسلم باشد. (جهانگشای جوینی). و خراسان از طغاه و عداه پاک گشت. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
(اِ فِ)
بغاه. رجوع به بغاه شود، لقب پادشاه چین. (منتهی الارب). رجوع به بغپور شود
لغت نامه دهخدا
(لُ)
جمع واژۀ لغت. (منتهی الارب) : فهلویه، لغات آتش پرستان. (دهار)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سیات
تصویر سیات
بدی ها گناهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
تحفه و هدیه، ره آورد، ارمغان، بخشش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طغات
تصویر طغات
طاق بودن مفرد بودن مقابل جفتی، جمع طاغی، سرکشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسات
تصویر غسات
غوزه خرما خرمای نارسیده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع لغه، واژگان جمع لغت. یا علم لغات. لغت شناسی. یا اهل علم لغات. لغت شناسان: ... چنانکه اهل علم لغات آنرا بیان کنند
فرهنگ لغت هوشیار
خواب خواب سبک خواب آسوده، خوابزدگی دراز خوابی خواب آلود گی از بیماری ها، آغاز خواب
فرهنگ لغت هوشیار
سعی کننده کوشنده کوشا، دونده شتابنده، سخن چین غماز، فراهم آورنده زکات عامل صدقات، مهتر جهودان جمع سعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سکات
تصویر سکات
سکوت، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سمات
تصویر سمات
داغها و نشانها
فرهنگ لغت هوشیار
جمع باغی سرکشان نافرمانان، اشخاصی از تبعه اسلام را گویند که ضد پیشوایان معصوم دین قیام نمایند مانند خوارج نهروان که ضد علی ع قیام کردند. جهاد و مبارزه با این طایفه بر مسلمانان واجب است
فرهنگ لغت هوشیار
قطعه ایست از موسیقی و خاص آلات موسیقی مرکب از سه تا چهار بند دارای خصایص مختلف. دیگر موسیقی سمفنیک مثل سمفونی و کنسرتو و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غسات
تصویر غسات
((غَ))
غوزه خرما، خرمای نارسیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لغات
تصویر لغات
((لُ))
جمع لغت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سمات
تصویر سمات
((س))
جمع سمت، علامت ها، آثار داغ ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
((سَ یا سُ))
هدیه، تحفه، ره آورد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سبات
تصویر سبات
((سُ))
خواب، خواب سبک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بغات
تصویر بغات
((بُ))
جمع باغی، سرکشان، ناف رمانان، کسانی از پیروان اسلام که ضد معصومین قیام نمایند، مانند خوارج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوغات
تصویر سوغات
ره آورد
فرهنگ واژه فارسی سره