- سعوط
- چکاندن در بینی، داروی بینی، شامک چکان (شامک قطره)، گرده بو (انفیه) عطسه آور (دارو) معطس
معنی سعوط - جستجوی لغت در جدول جو
- سعوط
- دارویی عطسه آور که در بینی بریزند
- سعوط ((سَ))
- عطسه آور (دارو)، معطس
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرنگونی، واژگونی
فرو هشتگی موی، تپ کردن
پلید
تندی تیزی دربوی
افتادن، بر زمین فرود آمدن
درد لردمی، بوی تند، روغن گربگو (بان)، روغن سپندان، بوی سپندان
جمع سعف، وردکها
جمع سعد، همایونان، ناهید، زاوش، تیز، دبیرسپهر، تیر ماه
جمع سمط، رشته های مروارید گردن بند ها
کوسه که هیچ ریش ندارد یا مرد سبک ریش
فرود آمدن بر زمین، افتادن، کنایه از کاهش ناگهانی، کنایه از تصرف و تسخیر منطقه ای توسط دشمن
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
سقوط کردن: افتادن و بر زمین فرود آمدن، به پستی افتادن
سقوط کردن شهر: کنایه از به تصرف دشمن درآمدن آن
سقوط دولت: کنایه از برکنار شدن و از کار افتادن هیئت وزیران
مبارک شدن، خجسته شدن، نیک بخت شدن، جمع سعد، سعد
سمط ها، چیزهایی که از گلوبند آویزان باشد، گردن بندها، جمع واژۀ سمط
پاس درازی از شب پاسی از اشب
چکاندن در بینی
تاژک، تازیانه، مانداب، بارورو راه باریک بر باره یا باروی شهر، بهره، سختی، شاخه تره، مایه آمیزه آمیزه آب درهم آمیزی درآمیختن، تازیانه زدن تا خون و تازیانه درآمیزند تازیانه، جمع اسواط
تازیانه، تسمۀ چرمی با دستۀ چوبی که هنگام اسب تاختن به دست می گیرند یا با آن کسی را کتک می زنند، شلاق