جدول جو
جدول جو

معنی سطو - جستجوی لغت در جدول جو

سطو
(تَ نَجْ جُهْ)
حمله کردن یا مغلوب نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). حمله بردن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، سخت گرفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). گرفتن بعنف. (تاج المصادر بیهقی). گرفتن بعنف و یعدی بالباء. (المصادر زوزنی) ، گام فراخ نهادن اسب. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
سطو
تاخت، چیرگی، فرو گرفتن
تصویری از سطو
تصویر سطو
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرو
تصویر سرو
(دخترانه و پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام پادشاه یمن و پدر سه عروس فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سطوت
تصویر سطوت
وقار، ابهت، قهر، غلبه، حمله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطور
تصویر سطور
سطرها، خطها، رشته ها، رده ها، جمع واژۀ سطر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سطوح
تصویر سطوح
سطح ها، بام ها، روی چیزی ها، در ریاضیات مساحت ها، میزان ها، جمع واژۀ سطح
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
بلند شدن. (غیاث) (آنندراج). بالا رفتن و منتشر کردن. (اقرب الموارد). برآمدن وبلند گردیدن. (منتهی الارب) ، دمیدن بوی و صبح. (المصادر زوزنی) (اقرب الموارد). دمیدن بوی. (دهار) ، برآمدن برق و نور. (اقرب الموارد) ، برخاستن گرد. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رجوع به سطوت شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَجْ جی)
حمله بردن. (غیاث) (آنندراج). سطوه:
خجسته روزاکاندر نبرد سطوت تو
به آب تیغ بیفروخت آذر و خرداد.
مسعودسعد.
، حشمت. مهابت: نیک بترسد از سطوت محمودی. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 686).
آتشین سطوتی و دیدۀ کفر
بر دخان تو و شرار تو باد.
مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 298).
چونان همی درآید در کار و بار حرب
کافزون کند ز سطوت خودکار و بار تیغ.
مسعودسعد (دیوان ص 298).
درویش... التفات نکرد سلطان از آنجا که سطوت سلطنت است برنجید. (گلستان) ، سخت گرفتن. (آنندراج) (غیاث) : اما در وی شرارتی و زعارتی و سطوتی... بافراط بود. (تاریخ بیهقی) ، قهر. (غیاث) (آنندراج). غلبه کردن. خشمناک شدن: وقتی که مردم در خشم شود و سطوتی در او پیدا آید. (تاریخ بیهقی)... و آن خشم و سطوت سکون یافتی. (تاریخ بیهقی). از خشونت سطوت و مرارت کأس بأس او. (ترجمه تاریخ یمینی).
بس شهان آن طرف را کشته بود
یا بحیلت یا بسطوت آن عنود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سطح:
نه طول است او را نه عرض و نه عمق
نه اندر سطوح و نه در انتهاست.
ناصرخسرو.
و سطوح او را بگچ و مهره مصقل گردانیدند. (سندبادنامه ص 64). رجوع به سطح شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
گیاهی است از تیره مرکبان که حدود بیست گونه آن شناخته شده است. و همه بصورت درختچه میباشند این گیاه خاص افریقای جنوبی در منطقۀ کاپ است. (فرهنگ فارسی معین). گیاهی است که برگ و ثمر آن هردو قابض باشد و برای قرحۀ امعاء طبیخ آن را حقنه کنند و در گوش که ریم فرود چکانند و ضماد آن در اتساع ثقب حجاب عین سود دارد. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سطر. (دهار) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطو
تصویر بطو
درنگی وآهستگی، گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوات
تصویر سطوات
حمله کردن هجوم بردن، به قهر رفتن، حمله هجوم، غلبه قهر، ابهت وقار
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته نارنگینه از درختان گیاهی است از تیره مرکبان که در حدود 20 گونه از آن شناخته شده و همه به صورت درختچه میباشد. این گیاه خاص افریقای جنوبی و در منطقه کاپ است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبو
تصویر سبو
کوزه سفالی
فرهنگ لغت هوشیار
آلتی آهنی که آنرا گرم کنند و کیسی و چین و نورد جامه را توسط آن بر طرف سازند و یا در طول ساق شلوار خط ایجاد کنند. سابقا بجای آلت آهنین کنونی نیم خمی را بر جایی نصب میکردند و بزیر آن آتش میافروختند و جامه بر نیم خم میکشیدند. یا اتوی برقی (الکتریکی)، اتویی که حرارت آن بوسیله یک صفحه عایق میکا که دور آن سیم فرونیکل پیچیده شده و دو سر آن بدو شاخه برق وصل است تاء مین میگردد. چین بر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حطو
تصویر حطو
جنباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطو
تصویر خطو
گام زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوح
تصویر سطوح
جمع سطح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوه
تصویر سطوه
دشنام دادن، لت زدن (کتک زدن)، نیرو مندی، شکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطول
تصویر سطول
جمع سطل، دولک ها دولکان ستل ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوع
تصویر سطوع
بلند شدن، برآمدن و بلند گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطور
تصویر سطور
جمع سطر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطوت
تصویر سطوت
حمله کردن و غلبه یافتن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سطور
تصویر سطور
((سُ))
جمع سطر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سطوح
تصویر سطوح
((سُ))
جمع سطح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سطوت
تصویر سطوت
((سَ وَ))
حمله کردن، غلبه یافتن، حمله، قهر، غلبه، وقار، ابهت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سکو
تصویر سکو
ستاوند
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سطر
تصویر سطر
رج، رده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سطح
تصویر سطح
تراز، رویه، رویه پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سبو
تصویر سبو
قدح
فرهنگ واژه فارسی سره
سطرها، خطها، رج ها، ردیف ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ابهت، جذبه، رعب، شوکت، حشمت، عظمت، مهابت، وقار، هیبت، حمله، تاخت وتاز، هجوم، یورش، سلطه، غلبه، قهر، حمله کردن، هجوم بردن، غلبه یافتن، به قهرگرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سطح ها، جوانب، جنبه ها، ابعاد، بعدها
فرهنگ واژه مترادف متضاد