- سطر
- رج، رده
معنی سطر - جستجوی لغت در جدول جو
- سطر
- نوشتن، خط، رسته از چیزی، یک خط نوشته ای
- سطر
- یک خط از نوشته ای، خط، صف چیزی از قبیل درختان یا کلمات، رشته، رده
- سطر ((سَ))
- یک خط از نوشته ای، رده، صف، جمع سطور، اسطار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی گشته سترخ تالاب
نوشته شده، خط کشی شده
استاره (مسطر فولادی و چوب جدول کشان را گویند) سمیره نما نویسنده، سمیره دار (سمیره خطی باشد که بکشند) صفحه مقوایی که برآن بجای سطرها ریسمان دوخته است و کاتبان آنرا زیر ورق گذارند و روی هر سطر ریسمان دست کشند تا جای آن بر کاغذ بماند وبر آن جا سطری نویسند، خط کش: روز و شب را به مسطر انصاف استوا داده چون خط جدول. (ابوالفرج رونی) نوشته شده، خط کشی شده (کاغذ و غیره) : بصد گونه نگار آراسته باغ بنقش وشی و نقش مسطر. (دقیقی)
سطرآرا، خط کش
صفحه ای مقوایی که کاتبان بر آن به جای سطر بندهایی از نخ باریک می دوختند و آن را زیر ورق کاغذ می گذاشتند و فشار می دادند تا جای نخ ها بر ورق کاغذ بیفتد و بر آن خط راست بنویسند
صفحه ای مقوایی که کاتبان بر آن به جای سطر بندهایی از نخ باریک می دوختند و آن را زیر ورق کاغذ می گذاشتند و فشار می دادند تا جای نخ ها بر ورق کاغذ بیفتد و بر آن خط راست بنویسند
کاهیده اسطرلاب سلاب سطرونیون یونانی تازی گشته آذربوی چوبک اشنان (گویش شیرازی) مخفف اسطرلاب، و ان آلتی است از برنج که بدان ارتفاع آفتاب گیرند
لاتینی تازی گشته لبان خاوی از گیاهان، انگم زه (صمغ زیتون) بنژوان، صمغ درخت بنژوان، صمغی که از درخت زیتون گیرند
رده شمار رده پرداخت
یونانی زرنباد از دارو ها
یونانی تازی گشته وزغکش از گیاهان
حق تالیف یا حق تحریری که از روی شماره سطرها پرداخت شود
((سُ طُ))
فرهنگ فارسی معین
ستاره سنج، ابزاری است که برای اندازه گیری محل و ارتفاع ستارگان و دیگر اندازه گیری های نجومی بکار می رود، صرلاب، اسطرلاب، اصطرلاب
اسطرلاب، وسیله ای به شکل چند صفحۀ مدرج برای اندازه گیری ارتفاع ستارگان و مشخص کردن مکان آن ها، صلاب، صرلاب، اصطرلاب، سرلاب، سترلاب، استرلاب
خوشبویه
کرانه
سخت شادی نمودن
سیج، ناگواری
رهسپاری، نورد
تراز، رویه، رویه پایه
سپیده دم، جادو، پگاه
ضیافت
پرنده ایست سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد و مرغ ملخ خوار نوعی از آنست
گوشتفروش
رسا، تیز هوش، چالاک، یازیده دراز، فرو هشته
ریش آزمای، آزمودن زخم، ژرفاسنجی شیربیشه، نهاد بن، رنگ رخسار بارشک مرغکی از تیره مرغبارانیان ننگ، دشمنی، خوبی، مانندگی، ریخت، زیبایی
آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضا بدن قرار میدادند
اتر