عضو استوانه شکل گیاه و درخت که به خلاف ریشه در هوا به سمت بالا نمو می کند و حامل شاخه ها و برگ ها و گل ها است، مقابل مقدمه و جلودار، موکب، دنبالۀ لشکر
عضو استوانه شکل گیاه و درخت که به خلاف ریشه در هوا به سمت بالا نمو می کند و حامل شاخه ها و برگ ها و گل ها است، مقابلِ مقدمه و جلودار، موکب، دنبالۀ لشکر
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد مشقت، سختی و دشواری شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
نیمۀ چیزی، نیمۀ هر چیز که به درازا شکافته شده باشد، نیمۀ شکافته شده بعد، دوری، سفر دور، مسافت دور و دراز، ناحیه و جهتی که مسافر قصد آن را دارد، راهی که پیمودن آن بر مسافر دشوار باشد مشقت، سختی و دشواری شقه کردن: کسی یا چیزی را از درازی دو نیمه کردن
ساقه. بازپسینان لشکر. (مهذب الاسماء). دنبالۀ لشکر. (آنندراج). دنبالۀ لشکر و فوج پسین از پنج فوج معینه که بترکی آن را چنداول گویند. (غیاث از منتخب و مصطلحات). مایه دار. (آنندراج). آنچه برپشت بود از لشکر. مقابل مقدمه. قسمتی از سپاه که مؤخر از همه آید. دمدار. عقب دار. مؤخره الجیش. پسینان لشکر. بازپسینان لشکر. پس لشکر. بنگاه. و آن خلاف مقدمهالجیش (طلایه = طلیعه = پیشقراول = جلودار) ، و یکی از پنج رکن سپاه است و چهار رکن دیگر مقدمه، قلب، میمنه و میسره است: یکی ترک بد نام او هوش دیو به ساقه فرستاد توران خدیو نگه دار گفتا تو پشت سپاه گر از ما کسی بازگردد ز راه هم آنجا که بینیش بر جای کش نگر تا بداری بدین کار هش. دقیقی. همان ساقه و جایگاه بنه همه میسره نیز با میمنه. فردوسی. بعضی لشکر سلطانی و ساقۀ قوی بگماشت هر دو طرف را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351). هرچند خوارزمشاه کدخدایش را با بنه و ساقۀ قوی ایستانیده بود. (ایضاً ص 352). باید که میمنه و میسره و طلیعه و ساقه تعبیه ساخته روید. (ایضاً ص 357). سرکشان سپاه حضرت را همه بر ساقه و جناح گمار. مسعودسعد. مقدمه چو در آمد زلشکر نیسان به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان. مسعودسعد. صواب آن است که بر ساقۀ لشکر زنیم. (تاریخ بخارای نرشخی ص 75). سراهنگ تا ساقه از تیر و تیغ برآورد کوهی ز دریا به میغ. نظامی. میمنه رفت و میسره بگریخت قلب در ساقۀ مقدمه ریخت. نظامی (هفت پیکر). ز ساقه و ز جناح آب کارفتح مجو عنان بجز طرف قلب کارزار مپیچ. حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، پایه. اساس: و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقۀ آن گردانیده. (کلیله و دمنه) ، دوال رکاب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، رشتۀ پای مرغ شکاری. (مهذب الاسماء) ، رانندۀ شتران. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از گیاه است که برخلاف جهت رویش ریشه میروید و آن در ابتدا جوانه ای است که پس از رشد و خارج شدن ریشه ظاهر میگردد و بنمو خود ادامه میدهد و برخلاف جهت ریشه بسوی بالا متوجه میشود و ساقۀ اصلی نبات را تشکیل میدهد. در هر درخت یا نبات علاوه برساقۀ اصلی ساقه های فرعی نیز وجود دارد. ساقه ها را از نظر شکل ظاهری آنها به دو دستۀ ’هوائی’ و ’زیرزمینی’ تقسیم میکنند: الف - ساقه های هوائی را هفت نوع شمرده اند: 1- ساقه های خزنده، که به علت باریک بودن و زیادی طول خود در روی زمین کشیده میشوند مانند ساقه های لبلاب و پیچ تلگرافی. توت فرنگی نیز دارای ساقۀ خاصی از این دسته است. 2- ساقه های پیچنده، که بطور قائم از زمین میرویند و بدور نبات دیگر یا شمعکی می پیچند. جهت پیچیدن ساقۀ این نباتات مشخص و در هر نباتی ثابت است مثلا رازک و لوبیا در جهتی موافق جهت حرکت عقربه های ساعت یعنی از راست بچپ، و در نیلوفر و لبلاب در جهت عکس آن یعنی از چپ به راست دور میزنند. سرعت پیچش ساقۀ این نباتات را می توان در عرض مدت کمی محاسبه کرد مثلاً در نیلوفر از بدو تماس به قیم تا پیچیدن یک دور کامل پنج ساعت بطول می انجامد. 3- پیچها، بعضی نباتات برای قائم نگاه داشتن ساقۀ خود و بالا رفتن از درختان پیچهای مخصوصی دارند مانند پیچهای باریکی که در روی ساقۀ مو دیده میشود. 4- خارها، ساختمان بعضی از ساقه ها بر اثر احتیاج نبات تغییر میکند و به خار تبدیل میشود. خارها غالباً برگ ندارند و ساختمان آنها اغلب چوبی است و به نوک باریک و تیزی منتهی میگردد. مانند خارهای گلابی و زالزالک و مرکبات. 5- ساقه های گوشتی، ساقۀ بعضی از نباتات که خصوصاً در نواحی گرمسیر میرویند قطور و گوشتی و اغلب سبز است. و این نباتات برگ ندارند و در آنها ساقه کار برگ را نیز انجام میدهد. مانند کاکتوسها. 6- ماشوره، ساقۀ نی یا گندم و یا سایر نباتات تیره غلات و خیزران میان تهی است و آنها را ماشوره نامند. 7- ساقۀ بعضی نباتات بصورتی شبیه برگ در می آید. ب - ساقه های زیرزمینی، ساقه هائی هستند که در داخل خاک قرار دارند. تمایز و شناسائی این ساقه ها از ریشه بواسطۀ داشتن جوانه و برگهای کوچک فلسی شکل و نداشتن کلاهک است. ساقه های زیر زمینی نیز بچند دسته تقسیم میشوند: 1- ساقه های زیرین، آنهائی است که بطور افقی در درون خاک رشد میکنند و ’سبزینه’ ندارند. این ساقه ها مواد غدائی مانند نشاسته را در خود ذخیره میکنند. مانند ساقه های زیرین زنبق و مرغ و مهر سلیمان و نعناع و ازدیاد آنها بواسطۀ تقسیم ساقه های زیرین آنها صورت می پذیرد. 2- تکمه، نیز یکی از ساقه های زیرزمینی است که قسمتی از آن بطور غیرطبیعی قطور میشودچون سیب زمینی و سیب زمینی ترشی. 3- سوخها (پیازها) ، نیز از ساقه های زیرزمینی بشمار می آید و آن ساقۀ کوتاه متورمی است که موادمختلف غذایی در آن ذخیره شده است. چون پیاز نرگس و سنبل و زعفران. برای آگاهی بیشتر رجوع به گیاه شناسی ثابتی صص 220- 239 و صص 300- 324 و ساق در این لغت نامه شود
ساقه. بازپسینان لشکر. (مهذب الاسماء). دنبالۀ لشکر. (آنندراج). دنبالۀ لشکر و فوج پسین از پنج فوج معینه که بترکی آن را چنداول گویند. (غیاث از منتخب و مصطلحات). مایه دار. (آنندراج). آنچه برپشت بود از لشکر. مقابل مقدمه. قسمتی از سپاه که مؤخر از همه آید. دُمدار. عقب دار. مؤخره الجیش. پسینان لشکر. بازپسینان لشکر. پس لشکر. بنگاه. و آن خلاف مقدمهالجیش (طلایه = طلیعه = پیشقراول = جلودار) ، و یکی از پنج رکن سپاه است و چهار رکن دیگر مقدمه، قلب، میمنه و میسره است: یکی ترک بد نام او هوش دیو به ساقه فرستاد توران خدیو نگه دار گفتا تو پشت سپاه گر از ما کسی بازگردد ز راه هم آنجا که بینیش بر جای کُش نگر تا بداری بدین کار هش. دقیقی. همان ساقه و جایگاه بنه همه میسره نیز با میمنه. فردوسی. بعضی لشکر سلطانی و ساقۀ قوی بگماشت هر دو طرف را. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 351). هرچند خوارزمشاه کدخدایش را با بنه و ساقۀ قوی ایستانیده بود. (ایضاً ص 352). باید که میمنه و میسره و طلیعه و ساقه تعبیه ساخته روید. (ایضاً ص 357). سرکشان سپاه حضرت را همه بر ساقه و جناح گمار. مسعودسعد. مقدمه چو در آمد زلشکر نیسان به باغ ساقه برون راند از سپاه خزان. مسعودسعد. صواب آن است که بر ساقۀ لشکر زنیم. (تاریخ بخارای نرشخی ص 75). سراهنگ تا ساقه از تیر و تیغ برآورد کوهی ز دریا به میغ. نظامی. میمنه رفت و میسره بگریخت قلب در ساقۀ مقدمه ریخت. نظامی (هفت پیکر). ز ساقه و ز جناح آب کارفتح مجو عنان بجز طرف قلب کارزار مپیچ. حیاتی گیلانی (از آنندراج). ، پایه. اساس: و حرمت هجرت و وسیلت غربت را مایه و ساقۀ آن گردانیده. (کلیله و دمنه) ، دوال رکاب. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) ، رشتۀ پای مرغ شکاری. (مهذب الاسماء) ، رانندۀ شتران. (ناظم الاطباء) ، آن قسمت از گیاه است که برخلاف جهت رویش ریشه میروید و آن در ابتدا جوانه ای است که پس از رشد و خارج شدن ریشه ظاهر میگردد و بنمو خود ادامه میدهد و برخلاف جهت ریشه بسوی بالا متوجه میشود و ساقۀ اصلی نبات را تشکیل میدهد. در هر درخت یا نبات علاوه برساقۀ اصلی ساقه های فرعی نیز وجود دارد. ساقه ها را از نظر شکل ظاهری آنها به دو دستۀ ’هوائی’ و ’زیرزمینی’ تقسیم میکنند: الف - ساقه های هوائی را هفت نوع شمرده اند: 1- ساقه های خزنده، که به علت باریک بودن و زیادی طول خود در روی زمین کشیده میشوند مانند ساقه های لبلاب و پیچ تلگرافی. توت فرنگی نیز دارای ساقۀ خاصی از این دسته است. 2- ساقه های پیچنده، که بطور قائم از زمین میرویند و بدور نبات دیگر یا شمعکی می پیچند. جهت پیچیدن ساقۀ این نباتات مشخص و در هر نباتی ثابت است مثلا رازک و لوبیا در جهتی موافق جهت حرکت عقربه های ساعت یعنی از راست بچپ، و در نیلوفر و لبلاب در جهت عکس آن یعنی از چپ به راست دور میزنند. سرعت پیچش ساقۀ این نباتات را می توان در عرض مدت کمی محاسبه کرد مثلاً در نیلوفر از بدو تماس به قیم تا پیچیدن یک دور کامل پنج ساعت بطول می انجامد. 3- پیچها، بعضی نباتات برای قائم نگاه داشتن ساقۀ خود و بالا رفتن از درختان پیچهای مخصوصی دارند مانند پیچهای باریکی که در روی ساقۀ مو دیده میشود. 4- خارها، ساختمان بعضی از ساقه ها بر اثر احتیاج نبات تغییر میکند و به خار تبدیل میشود. خارها غالباً برگ ندارند و ساختمان آنها اغلب چوبی است و به نوک باریک و تیزی منتهی میگردد. مانند خارهای گلابی و زالزالک و مرکبات. 5- ساقه های گوشتی، ساقۀ بعضی از نباتات که خصوصاً در نواحی گرمسیر میرویند قطور و گوشتی و اغلب سبز است. و این نباتات برگ ندارند و در آنها ساقه کار برگ را نیز انجام میدهد. مانند کاکتوسها. 6- ماشوره، ساقۀ نی یا گندم و یا سایر نباتات تیره غلات و خیزران میان تهی است و آنها را ماشوره نامند. 7- ساقۀ بعضی نباتات بصورتی شبیه برگ در می آید. ب - ساقه های زیرزمینی، ساقه هائی هستند که در داخل خاک قرار دارند. تمایز و شناسائی این ساقه ها از ریشه بواسطۀ داشتن جوانه و برگهای کوچک فلسی شکل و نداشتن کلاهک است. ساقه های زیر زمینی نیز بچند دسته تقسیم میشوند: 1- ساقه های زیرین، آنهائی است که بطور افقی در درون خاک رشد میکنند و ’سبزینه’ ندارند. این ساقه ها مواد غدائی مانند نشاسته را در خود ذخیره میکنند. مانند ساقه های زیرین زنبق و مَرغ و مهر سلیمان و نعناع و ازدیاد آنها بواسطۀ تقسیم ساقه های زیرین آنها صورت می پذیرد. 2- تکمه، نیز یکی از ساقه های زیرزمینی است که قسمتی از آن بطور غیرطبیعی قطور میشودچون سیب زمینی و سیب زمینی ترشی. 3- سوخها (پیازها) ، نیز از ساقه های زیرزمینی بشمار می آید و آن ساقۀ کوتاه متورمی است که موادمختلف غذایی در آن ذخیره شده است. چون پیاز نرگس و سنبل و زعفران. برای آگاهی بیشتر رجوع به گیاه شناسی ثابتی صص 220- 239 و صص 300- 324 و ساق در این لغت نامه شود
نوعی از لبلاب است به عربی، و بفارسی عشق پیچان خوانند. گویند لبن آن یعنی شیر آن موی را بسترد و شپش رابکشد. (برهان) (آنندراج). نباتی است مثل لبلاب و بسیار کم برگ و شاخه های او بغایت از لبلاب قوی تر و درازتر، و بهر درختی که پیچد خشک کند لهذا عشق مشتق از اوست، و تخمش شبیه به حلبه و از آن کوچکتر، و در تنکابن لو نامند، و بعضی از اطبای این زمان تخم او را کشوت دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است بالارونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دولپه ایهای جداگلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا میرود و معمولاً دورتکیه گاه خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه درآید و درون آن نیز بتعداد متغیر دانه وجود دارد. میوۀ عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست. در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقۀ مسن این گیاه بطور خودبخود یا با ایجاد شکاف رزین مخصوصی خارج میگردد که سابقاً تحت نام صمغ عشقه بعنوان قاعده آور مصرف میگردید. در انساج این گیاه گلوکز یدی بنام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کردۀ برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصاً نواحی شمالی بوفور میروید. توضیح اینکه در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف باعشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دولپه ایهای پیوسته گلبرگ است. (فرهنگ فارسی معین). درختی است که سبز گردد سپس آنکه باریک و زرد گردد. ج، عشق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاپیتال. پاپیتال معمولی. حبل المساکین. برشن. بقلهالبارده. تال. اخفاک. قسوس. داردوست. دردوس. تویجه لی. ولگ. ولگم. بلگم. تبج. لشک. ولو. بلو. بلوه. لکو. صارمشق. چاندنی بیل. لبلاب کبیر. حلبلاب. مهربانک. عشق پیچان. پویچه. و رجوع به پیچک و داردوست شود. - تیره عشقه ها، تیره ای از گیاهان دولپه ای جداگلبرگ که دارای گل آذینی باچترهای ساده و برگهای پهن و پنجه ای و ساقۀ قلابدار است که معمولاً به درختان دیگر می پیچند و از آنها بالامیروند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج میکنند و مواد غذائی درخت پایه را می مکند از اینجهت مضرند زیرا درختان پایه را خشک میکنند و نیز اگر بدیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن در دیوار فرومیروند دیوار را خراب میکنند. نوع مهم گیاهان این تیره عشقه است. (فرهنگ فارسی معین). - عشقۀ استرالیائی، نوعی عشقه که برخلاف عشقۀ معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد. - عشقۀ زمینی، گیاهی است که آن را علف چای و هزارچشم نامند. (از فرهنگ فارسی معین). - عشقۀ معمولی، عشقه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشقه شود. ، اراکه، و یک درخت اراک. (از اقرب الموارد)
نوعی از لبلاب است به عربی، و بفارسی عشق پیچان خوانند. گویند لبن آن یعنی شیر آن موی را بسترد و شپش رابکشد. (برهان) (آنندراج). نباتی است مثل لبلاب و بسیار کم برگ و شاخه های او بغایت از لبلاب قوی تر و درازتر، و بهر درختی که پیچد خشک کند لهذا عشق مشتق از اوست، و تخمش شبیه به حلبه و از آن کوچکتر، و در تنکابن لو نامند، و بعضی از اطبای این زمان تخم او را کشوت دانسته اند. (تحفۀ حکیم مؤمن). گیاهی است بالارونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دولپه ایهای جداگلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا میرود و معمولاً دورتکیه گاه خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه درآید و درون آن نیز بتعداد متغیر دانه وجود دارد. میوۀ عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست. در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقۀ مسن این گیاه بطور خودبخود یا با ایجاد شکاف رِزین مخصوصی خارج میگردد که سابقاً تحت نام صمغ عشقه بعنوان قاعده آور مصرف میگردید. در انساج این گیاه گلوکز یدی بنام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کردۀ برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصاً نواحی شمالی بوفور میروید. توضیح اینکه در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف باعشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دولپه ایهای پیوسته گلبرگ است. (فرهنگ فارسی معین). درختی است که سبز گردد سپس ِ آنکه باریک و زرد گردد. ج، عَشَق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پاپیتال. پاپیتال معمولی. حبل المساکین. برشن. بقلهالبارده. تال. اخفاک. قسوس. داردوست. دردوس. تویجه لی. ولگ. ولگم. بلگم. تبج. لشک. ولو. بلو. بلوه. لکو. صارمشق. چاندنی بیل. لبلاب کبیر. حلبلاب. مهربانک. عشق پیچان. پویچه. و رجوع به پیچک و داردوست شود. - تیره عشقه ها، تیره ای از گیاهان دولپه ای جداگلبرگ که دارای گل آذینی باچترهای ساده و برگهای پهن و پنجه ای و ساقۀ قلابدار است که معمولاً به درختان دیگر می پیچند و از آنها بالامیروند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج میکنند و مواد غذائی درخت پایه را می مکند از اینجهت مضرند زیرا درختان پایه را خشک میکنند و نیز اگر بدیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن در دیوار فرومیروند دیوار را خراب میکنند. نوع مهم گیاهان این تیره عشقه است. (فرهنگ فارسی معین). - عشقۀ استرالیائی، نوعی عشقه که برخلاف عشقۀ معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد. - عشقۀ زمینی، گیاهی است که آن را علف چای و هزارچشم نامند. (از فرهنگ فارسی معین). - عشقۀ معمولی، عشقه که نوعی گیاه است. (از فرهنگ فارسی معین). رجوع به عشقه شود. ، اراکه، و یک درخت اراک. (از اقرب الموارد)
رعیت، مردم فرومایه. واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عوام الناس. (مفاتیح) : محفل های سوقه و اوساط مردمان و موضعها می گشت. (کلیله و دمنه). همومها لاتنقضی ساعه عن ملک فیها و عن سوقه. (سندبادنامه). ، مردم بازاری. (زمخشری)
رعیت، مردم فرومایه. واحد و جمع و مذکر و مؤنث در وی یکسان است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عوام الناس. (مفاتیح) : محفل های سوقه و اوساط مردمان و موضعها می گشت. (کلیله و دمنه). همومها لاتنقضی ساعه عن ملک فیها و عن سوقه. (سندبادنامه). ، مردم بازاری. (زمخشری)
تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج) : مگر حل کردۀ خورشید شد سیمافروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد. ارادت خان واضح (از آنندراج)
تیرگی نشان پیشانی اسب و فارسیان به معنی نشانی که کفار بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره استعمال نمایند. (آنندراج) : مگر حل کردۀ خورشید شد سیمافروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد. ارادت خان واضح (از آنندراج)
ستور که دشمن آنرا به غارت رانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ستور و جزو آن که در پس آن صائد پنهان شود جهت قدرت یافتن بر صید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
ستور که دشمن آنرا به غارت رانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ستور و جزو آن که در پس آن صائد پنهان شود جهت قدرت یافتن بر صید. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
شهر مشهوریست در اندلس که نواحی آن به قرا و نواحی بربطانیه در جانب شرقی اندلس و آنگاه در سوی شرقی سرقسطه و شرقی قرطبه متصل است. این شهر بسیار قدیمی است و معلوم نیست از چه تاریخی بنیان نهاده شده است. آبادانیهای نیکو و حصنها و قلاع بسیار دارد و هم اکنون در تصرف فرنگیان است. (از معجم البلدان). و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 168 شود. و صاحب قاموس الاعلام آرد: نام شهر مشهوری است در اندلس که در طرف مشرق سرقسطه واقع شده. و ظاهراً این شهر عبارت است از شهر مرکز ایالتی هوسقۀ امروزی چنانکه موقع و مشابهت اسمی هم بر این معنی دلالت دارد. (از قاموس الاعلام) شهری مشهور به اندلس متصل به اعمال بربطانیه در شرقی سرقسطه و قرطبه. (معجم البلدان).
شهر مشهوریست در اندلس که نواحی آن به قرا و نواحی بَربَطانیه در جانب شرقی اندلس و آنگاه در سوی شرقی سرقسطه و شرقی قرطبه متصل است. این شهر بسیار قدیمی است و معلوم نیست از چه تاریخی بنیان نهاده شده است. آبادانیهای نیکو و حصنها و قلاع بسیار دارد و هم اکنون در تصرف فرنگیان است. (از معجم البلدان). و رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 168 شود. و صاحب قاموس الاعلام آرد: نام شهر مشهوری است در اندلس که در طرف مشرق سرقسطه واقع شده. و ظاهراً این شهر عبارت است از شهر مرکز ایالتی هوسقۀ امروزی چنانکه موقع و مشابهت اسمی هم بر این معنی دلالت دارد. (از قاموس الاعلام) شهری مشهور به اندلس متصل به اعمال بربطانیه در شرقی سرقسطه و قرطبه. (معجم البلدان).
سختی. ج، مشقّات. (مهذب الاسماء). دشخواری بر کسی نهادن. (المصادر زوزنی). سختی و دشواری و دشوار آمدن کار بر کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سختی و دشواری. ج، مشاق. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مشقت شود
سختی. ج، مَشَقّات. (مهذب الاسماء). دشخواری بر کسی نهادن. (المصادر زوزنی). سختی و دشواری و دشوار آمدن کار بر کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سختی و دشواری. ج، مشاق. (از آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به مشقت شود
سوزشی که از سائیده شدن جامۀ نو در بدن عارض گردد. (ناظم الاطباء). سوختگی که بجامۀ نو رسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، بهم سائیدگی شکم رانها. (ناظم الاطباء). بهم سایی شکم هر دو ران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
سوزشی که از سائیده شدن جامۀ نو در بدن عارض گردد. (ناظم الاطباء). سوختگی که بجامۀ نو رسد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد) ، بهم سائیدگی شکم رانها. (ناظم الاطباء). بهم سایی شکم هر دو ران. (منتهی الارب) (آنندراج) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
گردن بند ستور. حلقۀ رسن که در گردن بهایم افکنند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گردن بندی که به گردن ستور می نهند. (ناظم الاطباء). طوق یا ریسمانی که بر گردن اغنام و جز آن افکنند. (از المنجد). ج، نشق
گردن بند ستور. حلقۀ رسن که در گردن بهایم افکنند. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گردن بندی که به گردن ستور می نهند. (ناظم الاطباء). طوق یا ریسمانی که بر گردن اغنام و جز آن افکنند. (از المنجد). ج، نُشَق
از ’م ش ق’، آنچه از موی و کتان و جز آن از شانه کردن افتد. (ناظم الاطباء). آنچه افتد بشانه از موی و کتان و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامۀ کهنه و یا پاره ای از پنبه. ج، مشق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
از ’م ش ق’، آنچه از موی و کتان و جز آن از شانه کردن افتد. (ناظم الاطباء). آنچه افتد بشانه از موی و کتان و مانند آن. (منتهی الارب) (آنندراج) ، جامۀ کهنه و یا پاره ای از پنبه. ج، مِشَق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
نشانه برپیشانی تیرگی نشان پیشانی اسب، نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره: مگر حل کرده خورشید شد سیما فروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد، (ارادتخان واضح)
نشانه برپیشانی تیرگی نشان پیشانی اسب، نشانی که کافران بر پیشانی کنند از زعفران و صندل و غیره: مگر حل کرده خورشید شد سیما فروز او که آن خوش قشقه کافر شعله در چین جبین دارد، (ارادتخان واضح)
بدسگان بدسغان (لبلاب) هرشه غساک پاپیتال پاپیچال چو پاپیچال دارم دست پیچی فاش می گویم که باشد مصرف رنگین زری بر خاک افشاندن (محسن تاثیر) تبج (گویش گیلکی) گیاهی است بالا رونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا می رود تکیه گاه اطراف خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه در آید و بزرگی آن به اندازه یک نخود است و درون آن نیز به تعداد متغیر دانه وجود دارد. میوه عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقه مسن این گیاه به طور خودبه خود یا با ایجاد شکاف رزین مخصوصی خارج می گردد که سابقا تحت نام صمغ عشقه به عنوان قاعده آور مصرف می گردید. در انساج این گیاه گلوکزیدی به نام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کرده برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمالی بوفور می روید پاپیتال پاپیتال معمولی حبل المساکین برشن بقله البارده تال اخفاک قسوس داردوست دردوس تویجه لی ولگ ولگم بلگم تبج لشک ولو بلو بلوه لکو صارمشق چاندلی بیل لبلاب کبیر حلبلاب پویچه. توضیح در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف با عشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ است. یا عشقه استرالیایی. گونه ای عشقه که بر خلاف عشقه معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد. یا عشقه زمینی. علف چای. یا (تیره) عشقه ها. تیره ای از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که دارای گل آذینی با چترهای ساده و برگهای پهن و پنجه یی و ساقه قلابدار است که معمولا به درختان دیگر می پیچند و از آن ها بالا می روند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج می کنند و مواد غذایی درخت را می مکند از این جهت مضرند زیرا چون درختان پایه راخشک می کنند و نیز اگر به دیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن ها در دیوار فرو میروند دیوار را خراب می کنند. گونه مهم گیاهان این تیره عشقه است
بدسگان بدسغان (لبلاب) هرشه غساک پاپیتال پاپیچال چو پاپیچال دارم دست پیچی فاش می گویم که باشد مصرف رنگین زری بر خاک افشاندن (محسن تاثیر) تبج (گویش گیلکی) گیاهی است بالا رونده از تیره عشقه ها که از گیاهان نزدیک به تیره چتریان می باشد و جزو دو لپه ییهای جدا گلبرگ است. این گیاه از دیوار یا گیاهان اطراف خود بالا می رود تکیه گاه اطراف خود می پیچد. برگهایش متناوب و گلهایی به رنگ زرد مایل به سبز دارد. میوه اش پس از رسیدن به رنگ سیاه در آید و بزرگی آن به اندازه یک نخود است و درون آن نیز به تعداد متغیر دانه وجود دارد. میوه عشقه دارای اثر مسهلی است ولی خالی از سمیت هم نیست در نقاط گرم نواحی بحرالرومی از ساقه مسن این گیاه به طور خودبه خود یا با ایجاد شکاف رزین مخصوصی خارج می گردد که سابقا تحت نام صمغ عشقه به عنوان قاعده آور مصرف می گردید. در انساج این گیاه گلوکزیدی به نام هدرین موجود است که دارای اثر قی آور و مسهل است. دم کرده برگ آن نیز اثر قاعده آور دارد. این گیاه در اکثر نقاط ایران خصوصا نواحی شمالی بوفور می روید پاپیتال پاپیتال معمولی حبل المساکین برشن بقله البارده تال اخفاک قسوس داردوست دردوس تویجه لی ولگ ولگم بلگم تبج لشک ولو بلو بلوه لکو صارمشق چاندلی بیل لبلاب کبیر حلبلاب پویچه. توضیح در برخی کتب کلمه لبلاب را مرادف با عشقه ذکر کرده اند ولی اشتباه است و لبلاب فقط مرادف با انواع نیلوفر باغی و نیلوفر صحرایی است که جزو تیره پیچک ها و جزو دو لپه ییهای پیوسته گلبرگ است. یا عشقه استرالیایی. گونه ای عشقه که بر خلاف عشقه معمولی پیچ نیست و به دور گیاهان نمی پیچد. یا عشقه زمینی. علف چای. یا (تیره) عشقه ها. تیره ای از گیاهان دو لپه یی جدا گلبرگ که دارای گل آذینی با چترهای ساده و برگهای پهن و پنجه یی و ساقه قلابدار است که معمولا به درختان دیگر می پیچند و از آن ها بالا می روند و چون در محل اتکا به درخت پایه ریشه فرعی خارج می کنند و مواد غذایی درخت را می مکند از این جهت مضرند زیرا چون درختان پایه راخشک می کنند و نیز اگر به دیوار بچسبند چون ریشه های فرعی آن ها در دیوار فرو میروند دیوار را خراب می کنند. گونه مهم گیاهان این تیره عشقه است