جدول جو
جدول جو

معنی سریچه - جستجوی لغت در جدول جو

سریچه
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
تصویری از سریچه
تصویر سریچه
فرهنگ فارسی عمید
سریچه
(سَ چَ / چِ)
پرنده ای است سپیددم درازنوک و آن را ترنک و ترندک گویند. بتازیش صعوه و هند مموله نامند. (شرفنامه منیری). نام جانوری است پرنده و کوچک جثه و درازدم که بیشتر بر کناره های آب باشند و دم جنباند و آن را مرغ فاطمه خوانند و به عربی صعوه گویند. (برهان). مرغی است و در تحفه آمده مرغ سقا است و بخای معجمه آمده و این بیت را شاهدآورده. سریچه مرغ سقا بود. دقیقی گوید:
گشته پلوک بسان سرایچه
بانگ سریچه خاسته اندر سرای او.
دقیقی.
بسان دراج از امتحان نوا برکش
سریچه وار گلو اندر امتحان بگشا.
مسعودسعد.
نازیدن ناز و و نواهای سریچه
ناطق کند آن مردۀ بی نطق و بیان را.
سنایی.
رجوع به سریجه و سریخه شود
لغت نامه دهخدا
سریچه
مرغ سقا
تصویری از سریچه
تصویر سریچه
فرهنگ لغت هوشیار
سریچه
((سَ چَ یا چِ))
مرغ سقا
تصویری از سریچه
تصویر سریچه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پریچه
تصویر پریچه
(دخترانه)
پری کوچک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سراچه
تصویر سراچه
سرای کوچک، خانۀ کوچک، خانۀ اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کریچه
تصویر کریچه
کریچ، خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، گریچ، کومه، کازه، برای مثال داشت لقمان یکی کریچۀ تنگ / چون گلوگاه نای و سینۀ چنگ (مرزبان نامه - ۱۳۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپیچه
تصویر سپیچه
کفک سفید رنگ که بر روی خم شراب یا سرکه تولید می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرایچه
تصویر سرایچه
سراچه، سرای کوچک، خانۀ کوچک، خانۀ اندرونی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دریچه
تصویر دریچه
در کوچک، پنجرۀ خانه، روزن
دریچۀ اطمینان: سوراخ و دریچه ای که در بعضی از ماشین ها ساخته می شود تا هر وقت بخار ماشین زیاد شود و خطر انفجار باشد خود به خود باز شود و بخار زاید را خارج سازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسریچه
تصویر پسریچه
پسرک، پسر کوچک
فرهنگ فارسی عمید
(کُ چَ)
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(کُ / کَ چَ / چِ)
کریجه. کریچ. کریج. خانه کوچک را گویند مطلقاً. (برهان) :
که چو شه بر شکار کرد آهنگ
راند مرکب بدین کریچۀ تنگ.
نظامی.
داشت لقمان یکی کریچۀ تنگ
چون گلوگاه نای و سینۀ چنگ.
سنائی.
، خانه ای که دهقانان از چوب و علف در کنار زراعت سازند. (برهان). رجوع به کریج و کریچ شود، بمعنی حفره و مغاک است. چاله. کریشک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سَ چَ / چِ)
سراچه. خیمۀ کلان، سرای کوچک. (آنندراج) : بخط خویش سرایی بدین نیکویی و چندین سرایچه ها و میدانها... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 144). امیر برخاست و به سرایچۀ خاص رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 511). آنگاه این سرایچه را ویران کنیم و سرایچه ای دیگر بنا کنیم. (معارف بهأولد)
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ / سَ چَ / چِ)
آنچه روی سرکه و شراب بسته مانده مانند قیماق که بر سر شیر بسته شود. (آنندراج) (انجمن آرا) :
آبش همه شاشۀ گلاب است
نافش ز سپیچۀ شراب است.
فرید احول (از آنندراج).
و رجوع به سپیجه و سبیجه شود
لغت نامه دهخدا
(بِ چَ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنۀ آن 400 تن. آب آن از رود خانه کارون و محصول آن غلات و صیفی و سبزی است. ساکنان این ده از طایفۀ معاوی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ)
یکی از مسلحه های مازندران، ولی در تاریخ طبرستان ابن اسفندیار (چ طهران صص 73-74 و 180 و...) تریجه آمده و صحیح همین است. تریجه مشتق از توران جیر است. (تاریخ طبرستان ص 73)
لغت نامه دهخدا
(پَ چَ / چِ)
پوست و پوشال خرما که ریسمان تابند. لیف خرما. پیشن. پیشند. آژوغ. آزغ. آزوغ
لغت نامه دهخدا
(سُ خِ چَ / چِ)
جوششی باشد سرخ رنگ که بیشتر بر اندام اطفال پدید آید. (غیاث). رجوع به سرخجه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ چَ / چِ)
از: سرا (سرای) + چه، پسوند تصغیر. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سرای کوچک. (آنندراج) (برهان). سرای خرد. (شرفنامۀ منیری). خانه کوچک. (صحاح الفرس) :
در جامۀ کبود فلک بین و پس بدان
کاین چرخ جز سراچۀ ماتم نیامده ست.
خاقانی.
آن سراچه که هفت پیکر بود
بلکه ارتنگ هفت کشور بود.
نظامی.
رضوان مگر سراچۀ فردوس برگشاد
کین حوریان به ساحت دنیی خزیده اند.
سعدی.
ز خون که رفت شب دوش در سراچۀ چشم
شدیم در نظر رهروان خواب خجل.
حافظ.
، چیزی بود مانند قفس که ته نداشته باشد و مرغهای خانگی را در زیرآن نگاه دارند. (آنندراج) (برهان) ، کنایه از دنیا. (آنندراج) :
آنجا روم که داشتم از ابتدا مقام
بگذارم این سراچۀ فانی و بگذرم.
خاقانی.
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هرکه به میخانه رفت بی خبر آید.
حافظ.
در این مقام مجازی بجز پیاله مگیر
در این سراچۀ بازیچه غیر عشق مباز.
حافظ.
، خیمۀ کلان، نام ساز. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
نوعی تازیانۀ چرمی. رجوع به دزی ج 1 ص 651 شود
لغت نامه دهخدا
(پُ / پِ چَ /چِ / پُ / پِ سَ چَ / چِ)
پسر کوچک، پسر بدکاره. (برهان قاطع) (فرهنگ رشیدی). در فرهنگ پسریچه بوزن جنبیده آورده بمعنی پسران بدکار. (در لغت نامۀ خطی مجهول) ، مردم سفله. (برهان قاطع). بدکار و سفله باشد. کذا فی المؤید. مردم پست فرومایه. دون. رذل
لغت نامه دهخدا
پوست و پوشال خرما که بدان ریسمان بافند لیف خرما پیشن پیشند آژوغ آزغ آزوغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسریچه
تصویر پسریچه
پسر کوچک پسرک، پسر بد کاره، پست و فرومایه سفله رذل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دریچه
تصویر دریچه
در کوچک، دربچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپیچه
تصویر سپیچه
ماده ای است که روی خم شراب و سرکه بسته شود
فرهنگ لغت هوشیار
بیماریی حاد و ساری که به واسطه ظهور بثوراتی به شکل ماکول سرخ رنگ و علایم عمومی خفیف (خصوصا بزرگ شدن و درد ناک گشتن غدد لفاوی پشت گردن) مشخص است. ماکولها در روز اول شبیه سرخک و روز دوم شبیه مخملک اند و روز سوم محو میشوند این بیماری مصونیت ایجاد میکند. عامل آن نوعی ویروس فیلتران است که در ترشحات بینی و حلق یافت میشود سرخیژه سرخچه سرخک کاذب. توضیح: این بیماری با سرخک نباید اشتباه شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
سرای کوچک، خانه اندرونی خلوتخانه، صنودقچه ای که درون صندوق بزرگی بود، قفسی بی ته که مرغان خانگی را در زیر آن نگاهدارند. یا سراچه آدرنگ. دنیا. یا سراچه ضرب. ضرابخانه دار الضرب. یا سراچه گل. دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کریچه
تصویر کریچه
کریچ: (داشت لقمان یکی کریچه تنگ چون گلو گاه نای و سینه چنگ) (بنقل انجمن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراچه
تصویر سراچه
سرای کوچک، خانه کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراچه
تصویر سراچه
((سَ چَ یا چِ))
سرای کوچک، خلوت خانه، صندوقچه ای که درون صندوق بزرگی قرار گیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سپیچه
تصویر سپیچه
((سُ یا سَ یا س چِ))
کفک سفید که بر روی خم شراب و سرکه بسته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دریچه
تصویر دریچه
((دَ چِ))
در کوچک، پنجره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراچه
تصویر سراچه
آپارتمان، سوئیت
فرهنگ واژه فارسی سره