جدول جو
جدول جو

معنی کریچه

کریچه
کریچ، خانۀ کوچک، خانه ای که فالیزبانان با شاخه های درخت برای خود درست می کنند، کرچه، گریچ، کومه، کازه، برای مثال داشت لقمان یکی کریچۀ تنگ / چون گلوگاه نای و سینۀ چنگ (مرزبان نامه - ۱۳۰)
تصویری از کریچه
تصویر کریچه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با کریچه

کریچه

کریچه
کریچ: (داشت لقمان یکی کریچه تنگ چون گلو گاه نای و سینه چنگ) (بنقل انجمن)
کریچه
فرهنگ لغت هوشیار

کریچه

کریچه
تیره ای از شعبه شیبانی ایل عرب از ایلات خمسۀ فارس. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا

کریچه

کریچه
کریجه. کریچ. کریج. خانه کوچک را گویند مطلقاً. (برهان) :
که چو شه بر شکار کرد آهنگ
راند مرکب بدین کریچۀ تنگ.
نظامی.
داشت لقمان یکی کریچۀ تنگ
چون گلوگاه نای و سینۀ چنگ.
سنائی.
، خانه ای که دهقانان از چوب و علف در کنار زراعت سازند. (برهان). رجوع به کریج و کریچ شود، بمعنی حفره و مغاک است. چاله. کریشک. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پریچه

پریچه
پوست و پوشال خرما که بدان ریسمان بافند لیف خرما پیشن پیشند آژوغ آزغ آزوغ
فرهنگ لغت هوشیار

دریچه

دریچه
در کوچک، پنجرۀ خانه، روزن
دریچۀ اطمینان: سوراخ و دریچه ای که در بعضی از ماشین ها ساخته می شود تا هر وقت بخار ماشین زیاد شود و خطر انفجار باشد خود به خود باز شود و بخار زاید را خارج سازد
دریچه
فرهنگ فارسی عمید