جدول جو
جدول جو

معنی سریجه - جستجوی لغت در جدول جو

سریجه(سَ جَ/ جِ)
مرغ سقا بود. (انجمن آرا) :
به موضعی که رسیده است ذکر انصافت
سریجه باز شکار است و گور شیرافکن.
(انجمن آرای ناصری).
رجوع به سریچه و سریخه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سریچه
تصویر سریچه
دم جنبانک، پرندۀ کوچک خاکستری رنگ و به اندازۀ گنجشک که بیشتر در کنار آب می نشیند و پشه و مگس صید می کند و غالباً دم خود را تکان می دهد
دم بشکنک، دمتک، دم سنجه، دم سیجه، دم سیچه، سیسالنگ، شیشالنگ، کراک، آبدارک، گازرک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرخجه
تصویر سرخجه
بیماری ویروسی که باعث ایجاد تب، تورم غدد و بروز دانه ها و لکه های سرخ رنگ روی پوست صورت و دیگر قسمت های بدن می شود و عوارض آن بیش تر از سه روز طول نمی کشد
فرهنگ فارسی عمید
حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند همه چیز دور او می چرخد، دوار، سرگیچش
فرهنگ فارسی عمید
سر گردانی حیرت، حالتی که به شخص دست میدهد و به سبب آن پندارند که اطاق و اشیا دور سر او میچرخند دوار سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراجه
تصویر سراجه
از ریشه پارسی چراغک چراغ کوچک زینگری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریره
تصویر سریره
راز، پاکدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریچه
تصویر سریچه
مرغ سقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سپیجه
تصویر سپیجه
ماده ای است که روی خم شراب و سرکه بسته شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخجه
تصویر سرخجه
جوششی باشد سرخرنگ که بیشتر بر اندام اطفال پدید آید، سرخژه
فرهنگ لغت هوشیار
خانه کوچک (مطلقا)، خانه کوچکی که از نی و علف سازند مانند اطاقک دهقانان در کنار مزرعه و فالیز: (همه عالم چو باغ و بستانست این کریچت بتر ز زندانست) (سنائی)، تالاری که بر بالای خرمن غله نا کوفته سازند تا باران آنرا ضایع نسازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبیجه
تصویر سبیجه
گلیم سیاه، شاماکجه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریجی
تصویر سریجی
منسوب به سریج (نام آهنگر و جبه ساز)، آلات حربه ساخته سریج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریچه
تصویر سریچه
((سَ چَ یا چِ))
مرغ سقا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرخجه
تصویر سرخجه
((سُ خِ جِ))
بیماری ای حاد و ساری که با دانه های سرخ رنگی روی پوست همراه است، سرخک
فرهنگ فارسی معین
((~. جِ))
حالتی که به انسان دست می دهد و تصور می کند که همه چیز دور او می چرخد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کریجه
تصویر کریجه
((کَ))
کومه، خانه ای که از نی و علف درست کنند، کریز، کریج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
Dizziness, Giddiness, Grogginess, Wooziness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
vertige, étourdissement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
duizeligheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
baş dönmesi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
めまい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
סחרחורת , סְחַרוּר , סַבְרָנוּת , סְחַרְחוֹרֶת
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
어지러움
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
pusing
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
चक्कर
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
головокружение , головокружение , головокружение , головокружение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
Schwindel, Benommenheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
mareo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
vertigine, stordimento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
tontura
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
头晕 , 眩晕
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
zawroty głowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
запаморочення , запаморочення , запаморочення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سرگیجه
تصویر سرگیجه
kizunguzungu
دیکشنری فارسی به سواحیلی