جدول جو
جدول جو

معنی سرگشاده - جستجوی لغت در جدول جو

سرگشاده
واضح، بی ملاحظه، روشن
تصویری از سرگشاده
تصویر سرگشاده
فرهنگ لغت هوشیار
سرگشاده
چیزی که سرش باز باشد از قبیل پاکت و بطری و قوطی سرباز، روباز
تصویری از سرگشاده
تصویر سرگشاده
فرهنگ فارسی عمید
سرگشاده
((~. گُ دِ))
صریح، بی پرده
تصویری از سرگشاده
تصویر سرگشاده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگشاده
تصویر ناگشاده
بازناکرده وانشده. یاناگشاده گفتن، سخن سربسته و مبهم گفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگشاده
تصویر واگشاده
باز گشوده، حل کرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکشانه
تصویر سرکشانه
Disobediently, Rebelliously
دیکشنری فارسی به انگلیسی
непослушно , мятежно
دیکشنری فارسی به روسی
непокірно , бунтарно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
nieposłusznie, buntowniczo
دیکشنری فارسی به لهستانی
不服从地 , 反叛地
دیکشنری فارسی به چینی
desobedientemente, de forma rebelde
دیکشنری فارسی به پرتغالی
disobbedientemente, in modo ribelle
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
desobedeciendo, de manera rebelde
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
de manière désobéissante, de manière rebelle
دیکشنری فارسی به فرانسوی
अवज्ञापूर्वक , विद्रोही रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
dengan tidak patuh, secara memberontak
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
بتمرّدٍ , بطريقةٍ تمرّديّةٍ
دیکشنری فارسی به عربی
불순하게 , 반항적으로
دیکشنری فارسی به کره ای
במרד , באופן מרדני
دیکشنری فارسی به عبری
反抗的に , 反抗的に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
itaatsiz bir şekilde, isyankar bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
kwa ukaidi, kwa njia ya uasi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ไม่เชื่อฟัง , อย่างกบฏ
دیکشنری فارسی به تایلندی
অবাধ্যভাবে , বিদ্রোহীভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی
نافرمانی سے , سرکشی سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سرشانه
تصویر سرشانه
اپل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سرگنده
تصویر سرگنده
با نفوذ، کله بزرگ، متمول، کله گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگشته
تصویر سرگشته
شوریده، سراسیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
قافیه شعر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرگشته
تصویر سرگشته
سرگردان، حیران، آواره، در به در
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
((سَ دَ))
شعر، قافیه شعر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرگشته
تصویر سرگشته
((~. گَ تَ))
سرگردان، آواره
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرواده
تصویر سرواده
شعر، قافیۀ شعر
فرهنگ فارسی عمید