آنکه سرش بگردد. (آنندراج) ، مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند: چو من گرزۀ سرگرای آورم سرانشان همه زیر پای آورم. فردوسی. رجوع به گرای شود
آنکه سرش بگردد. (آنندراج) ، مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند: چو من گرزۀ سرگرای آورم سرانشان همه زیر پای آورم. فردوسی. رجوع به گرای شود
سرسنگینی، ناخوشنودی، تکبر و خودپسندی، برای مثال گمان کی برد مردم هوشمند / که در سرگرانی ست قدر بلند (سعدی۱ - ۱۱۶)، چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری / سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد (حافظ - ۳۲۲)
سرسنگینی، ناخوشنودی، تکبر و خودپسندی، برای مِثال گمان کی برد مردم هوشمند / که در سرگرانی ست قدر بلند (سعدی۱ - ۱۱۶)، چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری / سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد (حافظ - ۳۲۲)