معنی سرگرای - فرهنگ فارسی عمید
معنی سرگرای
سرگرای
سرگراینده، سر پیچی کننده، سرکش، نافرمان، بی قرار، بی آرام
تصویر سرگرای
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با سرگرای
سرگرای
سرگرای
آنکه سرش بگردد. (آنندراج) ، مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند: چو من گرزۀ سرگرای آورم سرانشان همه زیر پای آورم. فردوسی. رجوع به گرای شود
لغت نامه دهخدا
سرگرمی
سرگرمی
سر گرم بودن، آنچه موجب مشغولیت و تفریح باشد از قبیل انواع بازی قصه گویی شعبده بازی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
سرگران
سرگران
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
فرهنگ لغت هوشیار
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.