جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سرگرای

سرگرای

سرگرای
سرگراینده، سر پیچی کننده، سرکش، نافرمان، بی قرار، بی آرام
سرگرای
فرهنگ فارسی عمید

سرگرای

سرگرای
آنکه سرش بگردد. (آنندراج) ، مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند:
چو من گرزۀ سرگرای آورم
سرانشان همه زیر پای آورم.
فردوسی.
رجوع به گرای شود
لغت نامه دهخدا

سرگرمی

سرگرمی
سر گرم بودن، آنچه موجب مشغولیت و تفریح باشد از قبیل انواع بازی قصه گویی شعبده بازی و غیره
فرهنگ لغت هوشیار

سرگران

سرگران
عضبناک خشمگین، متکبر خود پرست مغرور، ناخشنود ناراضی
سرگران
فرهنگ لغت هوشیار