- سرکومه
- یونانی تازی گشته آماس جهاب (جهاب لمف)
معنی سرکومه - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرز (گران)
طعنه، سرزنش
گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
(دخترانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
صلح، آرامش، صفا، دوستی، نام خواهر مریم عذرا و خاله حضرت عیسی (ع) همچنین نام ملکه یهود و دختر هرود فلیپ
زنده یاد، شادروان
ملامت
بسیار خاموش زن، مرگ ناگهانی
بیماری سرطان
واحد جرثوم یک بنداد یک جوانه واحد جرثوم
بزرگبی مردی
ریشخند
آواز نیکو
جائی که از آن آب جوشد
نظامیی که یک جوخه رااداره کند و آن پایین ترین درجه نظامی است. یا سرجوخه دریایی. سر ناوی
سرشت
آنچه بر سر دیگ کماجدان کاسه خم و جز آن گذارند تا محتوی آن محفوظ ماند، مقنعه زنان سر انداز. یا سر پوش از سر طبق برداشتن، از روی طبق سرپوش را بر کنار کردن، سری را فاش کردن
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
کفشی که روی موزه به پا میکردند (در ماورا النهر)
پارسی تازی گشته سرموزه پا تاوه
آنچه بالای نامه کتیبه در ورودی و مانند آن نگارند عنوان، اصل اساس
طعنه و ملامت
مغلوب کردن، فرونشاندن شورش
آنکه سرش را کنده و بریده باشند: مرغ سر کنده
سرشکافته
منتخب و برگزیده، رئیس، مهتر، فرمانده
آخوندک از خرفستران
سرکرده، ریش سفید
گل نگونسار
سرپوش، آنکه اسرار کسی را حفظ کند و به دیگران نگوید، رازدار، رازنگهدار، پارچه ای که زنان با آن سر خود را بپوشانند، آنچه بالای چیزی بگذارند که روی آن پوشیده شود
اصل و ریشۀ هر چیز بد، ریشۀ درخت، میکروب
فروکوفتن دشمن و او را خوار و زبون ساختن
جایی که آب از زمین بیرون می آید و جاری می شود، محلی که چشمه ظاهر می شود
سرباز درجه دار که فرمانده ده جوخه است، سردسته