سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سراکوفت، پیغاره، سرزنش، تفشه، زاغ پا، تفش، ملامت، تفشل، عتیب، طعنه، بیغاره، بیغار، نکوهش
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، سَراکوفت، پیغارِه، سَرزَنِش، تَفشِه، زاغ پا، تَفش، مَلامَت، تَفشَل، عِتیب، طَعنِه، بیغارِه، بیغار، نِکوهِش
طعنه، سرزنش گرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گرزه، دبوس، لخت، چماق، سرپاش، عمود، مقمعه
طعنه، سرزنش گُرز گران، از آلات جنگ که در قدیم به کار می رفته و از چوب و آهن ساخته می شده و سر آن بیضی شکل یا گلوله مانند بوده و آن را بر سر دشمن می زدند، کوپال، گُرزِه، دَبوس، لَخت، چُماق، سَرپاش، عَمود، مِقمَعِه
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، نکوهش، پیغاره، ملامت، سرزنش، سرکوفت، عتیب، زاغ پا، تفشل، بیغاره، بیغار، تفشه، تفش، طعنه
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، نِکوهِش، پیغارِه، مَلامَت، سَرزَنِش، سَرکوفت، عِتیب، زاغ پا، تَفشَل، بیغارِه، بیغار، تَفشِه، تَفش، طَعنِه
از: سر +ا (واسطه) + کوفت (کوفتن). در زبان کنونی: سرکوفت. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سرزنش و طعنه و به حذف الف نیز آمده است. (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی)
از: سر +ا (واسطه) + کوفت (کوفتن). در زبان کنونی: سرکوفت. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سرزنش و طعنه و به حذف الف نیز آمده است. (انجمن آرا) (آنندراج) (رشیدی)
که سر او را کوفته باشند: چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی. سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم. سعدی. خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت حرص موری است که در زیر زمین می باید. صائب. ، نابود. مضمحل: سرکوفته و جگردریده موی از بن گوشها بریده. نظامی. و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. (جهانگشای جوینی). عذرش بنه ار بزیر سنگی سرکوفته ای چو مار برگشت. سعدی
که سر او را کوفته باشند: چون مار ز سوراخ برون آید و بی شک سرکوفته شد مار که بر رهگذر آمد. مجیر بیلقانی. سرکوفته مارم نتوانم که نپیچم. سعدی. خشم ماری است که سرکوفته می باید داشت حرص موری است که در زیر زمین می باید. صائب. ، نابود. مضمحل: سرکوفته و جگردریده موی از بن گوشها بریده. نظامی. و به تخصیص دهاقین از کثرت عوارض سرکوفته و پایمال شد. (جهانگشای جوینی). عذرش بنه ار بزیر سنگی سرکوفته ای چو مار برگشت. سعدی