از: سرکه + انگبین. سکنگبین. سکنجبین. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل، چه انگبین بمعنی عسل است. (برهان). سکنجبین، چه سک بمعنی سرکه وانجبین معرب انگبین. (غیاث). مرکب است از سرکه و انگبین، یعنی عسل، و سکنجبین معرب آن است: عاقبت سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی مینمود. مولوی. گو برو سرکنگبین شو از شکر. مولوی
از: سرکه + انگبین. سکنگبین. سکنجبین. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سکنجبین و آن مرکبی باشد از سرکه و عسل، چه انگبین بمعنی عسل است. (برهان). سکنجبین، چه سِک بمعنی سرکه وانجبین معرب انگبین. (غیاث). مرکب است از سرکه و انگبین، یعنی عسل، و سکنجبین معرب آن است: عاقبت سرکنگبین صفرا فزود روغن بادام خشکی مینمود. مولوی. گو برو سرکنگبین شو از شکر. مولوی
ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترانگبین، خارانگبین
تَرَنجَبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، تَرانگَبین، خارِاَنگَبین
ترنجبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، ترنگبین، خارانگبین
تَرَنجَبین، دارویی شبیه خرده نبات با طعم شیرین که از شیرابه یا شبنمی که بر روی شاخه های گیاهی به نام خارشتر جمع و منعقد می گردد تولید می شود، در طب به عنوان مسهل، ملین، تسکین سرفه و درد سینه و شیرین کردن جوشانده ها به کار می رود، تَرَنگَبین، خارِاَنگَبین
معرب سکنگبین و این مرکب است از سک به معنی سرکه و از انگبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای شهد قند یا شکر سفید داخل میکنند. (غیاث) (آنندراج) : دفع مضرت (شراب مویزی) سکنجبین و آب و کاسنی و تخم خیار. (نوروزنامه). و نقل (شراب افتادۀ پرورده) ریباس و انار کنند و ازپس او سکنجبین خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه)
معرب سکنگبین و این مرکب است از سِک به معنی سرکه و از اَنگُبین به معنی شهد است و این ترکیب زمانه سابق است و فی زماننا بجای شهد قند یا شکر سفید داخل میکنند. (غیاث) (آنندراج) : دفع مضرت (شراب مویزی) سکنجبین و آب و کاسنی و تخم خیار. (نوروزنامه). و نقل (شراب افتادۀ پرورده) ریباس و انار کنند و ازپس او سکنجبین خورند تا زیان ندارد. (نوروزنامه)
مرکّب از: سک، سرکه + انگبین، رجوع کنید به سرکنگبین، سکنجبین، اسکنجبین. (مؤید الفضلاء)، سرکه انگبین. (مؤید الفضلاء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سکنجبین، و آن مرکبی است که از سرکه و عسل پزند بجهت دفع صفرا و بلغم چه سک به معنی سرکه و انگبین عسل را گویند و سکنجبین معرب آن است. (برهان) (جهانگیری) : از حمام بیرون آمد سکنجبین پیش وی بردند بر سر و روی خود ریخت و پنداشت گلاب است. (مجمل التواریخ والقصص)، و زعفران در سکنگبین تسکین زیادت کند. (سندبادنامه ص 156)، و از دارو خانه عدل سکنگبین تخفیف به محروران رعیت باید داد. (سندبادنامه ص 35)
مُرَکَّب اَز: سک، سرکه + انگبین، رجوع کنید به سرکنگبین، سکنجبین، اسکنجبین. (مؤید الفضلاء)، سرکه انگبین. (مؤید الفضلاء) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین)، سکنجبین، و آن مرکبی است که از سرکه و عسل پزند بجهت دفع صفرا و بلغم چه سک به معنی سرکه و انگبین عسل را گویند و سکنجبین معرب آن است. (برهان) (جهانگیری) : از حمام بیرون آمد سکنجبین پیش وی بردند بر سر و روی خود ریخت و پنداشت گلاب است. (مجمل التواریخ والقصص)، و زعفران در سکنگبین تسکین زیادت کند. (سندبادنامه ص 156)، و از دارو خانه عدل سکنگبین تخفیف به محروران رعیت باید داد. (سندبادنامه ص 35)
ترنگبین. ترنجبین. دارویی باشدشیرین، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی من ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست. گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان). دارویی است که طعم آن شیرین باشد وآن چنان بود که شبنم بر خاراشتر نشیند و ترنگبین شود، و آنرا بتازی من ّ خوانند و معرب آن ترنجبین است. (فرهنگ جهانگیری). دوایی است شیرین مثل شکر که مانند شبنم بر درختی خاص که خاردار می باشد منجمد می گردد. (غیاث اللغات). شیره ای که از خار بدرآید مانند شهد، کذا فی الشرفنامه. و در مدارک مذکور است که آسمان همچو برف می بارید بر قوم موسی علیه السلام وقت صبح، و آنرا بتازی من ّ می گویند. (آنندراج). ترنجبین است و آن شبنمی است که بر خارشتر نشیند و شیرین باشد... و آنرا بعربی من ّ گویند. (آنندراج). شیره ای که از خار شترخوار بدرآید. (شرفنامۀ منیری). شبنمی که بر خارشتر نشیند و مانند انگبین تازه باشد و بعربی من ّ گویند و ترنجبین معرب آن. (فرهنگ رشیدی). دوایی است شیرین که صمغ گیاهی است و معربش ترنجبین است. (فرهنگ نظام). طرانجبین. (دهار). من ّ. (بحر الجواهر). فرازی گوید او را بعربی ترنجبین و طلنجبین گویند و اگر به طاء گویند مرکب از طل و انگبین خواهد بود. و زه گوید اشترخار را در خراسان تو گویند و به فرغانه تونی و بفارسی آر و به اصفهان اشترخار گویند. و بنفسه گوید ترنجبین را از یک نوع از انواع خار حاصل کنند و بدین سبب در میان ترنجبین چوب و خار بینند. (دیگری) گوید معتدلست در گرمی و سردی تر است، در اول شکم نرم کند و سرفه را سود دارد و تب گرم را منفعت کند. (از ترجمه صیدنه) : موسی علیه السلام دعای کرد، خدای عزّوجل دعای او مستجاب کرد و بر سر هر خاری ترانگبین بار آورد و ایشان، آن همی خوردند. (ترجمه طبری بلعمی). و از او (شهر کش) استران نیک خیزد و ترانگبین و نمک سرخ که بهمه جهان ببرند. (حدود العالم). بطعم شکّر بودم بطبع ماذریون چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز. مجلدی. صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ سمن و چندین مغز بادام وترانگبین و کشمش همه بر شتران بار کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و من ّ و سلوی ̍ ازبرای ایشان بخواست، و آن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ). با خار خشک خاطرم آرد ترانگبین بادی که بروزد ز نی عسکر سخاش. خاقانی. که گر ز شکّر وگل با تو تلختر گوید نهد زمانه بسان ترانگبینش و خار. ظهیر فاریابی. خارکان انگبین بر او رانند زیرکانش ترانگبین خوانند. نظامی. اندر بلا چو نیشکر اندر رجا، نبات تلخی برای تست چو خار ترنگبین. مولوی (از آنندراج). ترانگبین وصالم بده که شربت هجر نمی کند خفقان فؤاد را تسکین. سعدی (از آنندراج). بنده ای از بندگان خاص حق راترانگبین می باید تا چندان که ترانگبین خریدم... (انیس الطالبین بخاری ص 88)
ترنگبین. ترنجبین. دارویی باشدشیرین، گویند مانند شبنم بر خارشتر می نشیند و بعربی مَن ّ خوانند و ترنجبین معرب آنست. گویند روزی دم صبحی بود که از آسمان مانند برف بر قوم موسی علیه السلام بارید. (برهان). دارویی است که طعم آن شیرین باشد وآن چنان بود که شبنم بر خاراشتر نشیند و ترنگبین شود، و آنرا بتازی مَن ّ خوانند و معرب آن ترنجبین است. (فرهنگ جهانگیری). دوایی است شیرین مثل شکر که مانند شبنم بر درختی خاص که خاردار می باشد منجمد می گردد. (غیاث اللغات). شیره ای که از خار بدرآید مانند شهد، کذا فی الشرفنامه. و در مدارک مذکور است که آسمان همچو برف می بارید بر قوم موسی علیه السلام وقت صبح، و آنرا بتازی مَن ّ می گویند. (آنندراج). ترنجبین است و آن شبنمی است که بر خارشتر نشیند و شیرین باشد... و آنرا بعربی مَن ّ گویند. (آنندراج). شیره ای که از خار شترخوار بدرآید. (شرفنامۀ منیری). شبنمی که بر خارشتر نشیند و مانند انگبین تازه باشد و بعربی مَن ّ گویند و ترنجبین معرب آن. (فرهنگ رشیدی). دوایی است شیرین که صمغ گیاهی است و معربش ترنجبین است. (فرهنگ نظام). طرانجبین. (دهار). مَن ّ. (بحر الجواهر). فرازی گوید او را بعربی ترنجبین و طلنجبین گویند و اگر به طاء گویند مرکب از طل و انگبین خواهد بود. و زه گوید اشترخار را در خراسان تو گویند و به فرغانه تونی و بفارسی آر و به اصفهان اشترخار گویند. و بنفسه گوید ترنجبین را از یک نوع از انواع خار حاصل کنند و بدین سبب در میان ترنجبین چوب و خار بینند. (دیگری) گوید معتدلست در گرمی و سردی تر است، در اول شکم نرم کند و سرفه را سود دارد و تب گرم را منفعت کند. (از ترجمه صیدنه) : موسی علیه السلام دعای کرد، خدای عزّوجل دعای او مستجاب کرد و بر سر هر خاری ترانگبین بار آورد و ایشان، آن همی خوردند. (ترجمه طبری بلعمی). و از او (شهر کش) استران نیک خیزد و ترانگبین و نمک سرخ که بهمه جهان ببرند. (حدود العالم). بطعم شکّر بودم بطبع ماذریون چنان شدم که ندانم ترانگبین از ماز. مجلدی. صد خروار برنج و صد خروار خرما و صد خروار عسل و ناردان و چندین هزار مرغ سمن و چندین مغز بادام وترانگبین و کشمش همه بر شتران بار کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). و مَن ّ و سَلْوی ̍ ازبرای ایشان بخواست، و آن ترانگبین است و سمانه. (مجمل التواریخ). با خار خشک خاطرم آرد ترانگبین بادی که بَرْوَزَد ز نی ِ عسکر سخاش. خاقانی. که گر ز شکّر وگل با تو تلختر گوید نهد زمانه بسان ترانگبینش و خار. ظهیر فاریابی. خارکان انگبین بر او رانند زیرکانش ترانگبین خوانند. نظامی. اندر بلا چو نیشکر اندر رجا، نبات تلخی برای تست چو خار ترنگبین. مولوی (از آنندراج). ترانگبین وصالم بده که شربت هجر نمی کند خفقان فؤاد را تسکین. سعدی (از آنندراج). بنده ای از بندگان خاص حق راترانگبین می باید تا چندان که ترانگبین خریدم... (انیس الطالبین بخاری ص 88)
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
ترشحات و شیرابه های برگ و ساقه ای گیاه خار شتر که از لحاظ شیمیایی نوعی از (من) میباشد. در ترکیب ترنجبین ساکارز و ملزیتوز موجوداست. و آن در تداوی بعنوان ملین استعمال میشود
ترنگبین در خواب، مال بی منت است. اگر بیند ترنگبین بسیار داشت یا کسی بدو داد، دلیل که روزی بسیار یابد، از آنجا که امید ندارد و کارهای او به نظام شود. محمد بن سیرین اگر ترنگبین درخواب دید یا خورد، دلیلش بر سه وجه است. اول: مال و روزی حلال بی منت خلق. دوم: معیشت و گشایش کارها. سوم: کام دل یافتن.
ترنگبین در خواب، مال بی منت است. اگر بیند ترنگبین بسیار داشت یا کسی بدو داد، دلیل که روزی بسیار یابد، از آنجا که امید ندارد و کارهای او به نظام شود. محمد بن سیرین اگر ترنگبین درخواب دید یا خورد، دلیلش بر سه وجه است. اول: مال و روزی حلال بی منت خلق. دوم: معیشت و گشایش کارها. سوم: کام دل یافتن.
سکنجبین به خواب، چون شیرین بود، خوردن آن در خواب مال و روزی بود که آسان به دست آید و چون ترش بود، دلیل که مال با غم و اندوه به دست آید. محمد بن سیرین اگر بیماری، سکنجبین به خواب بیند، اگر شیرین بود شفا یابد، اگر ترش بود، بیماری او به درازا کشد.
سکنجبین به خواب، چون شیرین بود، خوردن آن در خواب مال و روزی بود که آسان به دست آید و چون ترش بود، دلیل که مال با غم و اندوه به دست آید. محمد بن سیرین اگر بیماری، سکنجبین به خواب بیند، اگر شیرین بود شفا یابد، اگر ترش بود، بیماری او به درازا کشد.