گردنکش، یاغی، نافرمان، کنایه از توانا، قوی، زورمند، برای مثال منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی - ۶/۴۲۶)، کنایه از سرافراز
گردنکش، یاغی، نافرمان، کنایه از توانا، قوی، زورمند، برای مِثال منم سرکشی گفت از ایران سپاه / چو شب تیره شد بازماندم ز شاه (فردوسی - ۶/۴۲۶)، کنایه از سرافراز
دهی جزء دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 518 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود سرکش. محصول آن غلات و سردرختی و درخت تبریزی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان دیزمار باختری بخش ورزقان شهرستان اهر. دارای 518 تن سکنه. آب آن از چشمه و رود سرکش. محصول آن غلات و سردرختی و درخت تبریزی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
نام خنیاگر و مطربی بوده بی عدیل و نظیر. (برهان). کریستنسن نویسد: مشهورترین موسیقی دانان و آهنگ سازان دربار خسرو دوم (پرویز) سرکش و باربدبوده اند. روایاتی که در باب این دو تن به ما رسیده مأخوذ از خوذای نامک (خدای نامه) نیست بلکه محتملاً ازبعضی کتب معمول در اواخر دورۀ ساسانی نقل شده است. تفصیلی که فردوسی و ثعالبی نقل کرده اند کمابیش افسانه آمیز است. گویند سرکش در آغاز حائز رتبۀ اول بود و بعلت حسادت پیوسته باربد را که رامشگری جوان و بقول ثعالبی از مردم مرو بود از قرب شاه دور میداشت، اما باربد حیله کرد و آواز خویش را به گوش خسرو رسانیدو خنیاگر مقرب شاه گردید. احتمال داده اند ’سرکش’ مطرب و خواننده ای یونانی بود که نام اصلی وی ’سرجیوس’ بوده، تلفظ ایرانی آن ’سرگس’ شده و شاید ’سرگیش’ و ’سرگش’ املای سریانی آن باشد. سرکب نیز اگر غیر از ’سرگیش’ باشد باز هم یونانی است. ولف در فهرست شاهنامۀ خود سرگس را همان ’سرکب’ دانسته و ’سرگش’ و ’سرکش’ را هم بهمین مفهوم ضبطکرده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : یکی مطربی بوده سرکش بنام به رامشگری در شده شادکام. فردوسی. ز رامشگران سرکش و باربد که هرگز نگشتیش بازار بد. فردوسی. شاعرانت چو رودکی و شهید مطربانت چو سرکش و سرکب. فرخی. یکی نی بر سر کسری، دوم نی بر سر شیشم سدیگر پردۀ سرکش، چهارم پردۀ لیلی. منوچهری. مجلسی آن صفت که ره طلبد سرکش و باربد بدان مجلس. سوزنی
نام خنیاگر و مطربی بوده بی عدیل و نظیر. (برهان). کریستنسن نویسد: مشهورترین موسیقی دانان و آهنگ سازان دربار خسرو دوم (پرویز) سرکش و باربدبوده اند. روایاتی که در باب این دو تن به ما رسیده مأخوذ از خوذای نامک (خدای نامه) نیست بلکه محتملاً ازبعضی کتب معمول در اواخر دورۀ ساسانی نقل شده است. تفصیلی که فردوسی و ثعالبی نقل کرده اند کمابیش افسانه آمیز است. گویند سرکش در آغاز حائز رتبۀ اول بود و بعلت حسادت پیوسته باربد را که رامشگری جوان و بقول ثعالبی از مردم مرو بود از قرب شاه دور میداشت، اما باربد حیله کرد و آواز خویش را به گوش خسرو رسانیدو خنیاگر مقرب شاه گردید. احتمال داده اند ’سرکش’ مطرب و خواننده ای یونانی بود که نام اصلی وی ’سرجیوس’ بوده، تلفظ ایرانی آن ’سرگس’ شده و شاید ’سرگیش’ و ’سرگش’ املای سریانی آن باشد. سرکب نیز اگر غیر از ’سرگیش’ باشد باز هم یونانی است. ولف در فهرست شاهنامۀ خود سرگِس را همان ’سرکب’ دانسته و ’سرگش’ و ’سرکش’ را هم بهمین مفهوم ضبطکرده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) : یکی مطربی بوده سرکش بنام به رامشگری در شده شادکام. فردوسی. ز رامشگران سرکش و باربد که هرگز نگشتیش بازار بد. فردوسی. شاعرانت چو رودکی و شهید مطربانت چو سرکش و سرکب. فرخی. یکی نی بر سر کسری، دوم نی بر سر شیشم سدیگر پردۀ سرکش، چهارم پردۀ لیلی. منوچهری. مجلسی آن صفت که ره طلبد سرکش و باربد بدان مجلس. سوزنی