- سروقامت (سَرْوْ مَ)
که قامت او در راستی و موزونی چون سرو باشد. بمانند سرو در راستی و اعتدال. سروقد. خوش اندام. راست اندام:
سوی هر سروقامتی میدید
قامتی نی قیامتی میدید.
نظامی.
مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت.
سعدی.
ای ماه سروقامت شکرانۀ سلامت
از حال زیردستان می پرس گاهگاهی.
سعدی.
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود.
حافظ
سوی هر سروقامتی میدید
قامتی نی قیامتی میدید.
نظامی.
مهر تو نگار سروقامت
بر من رقم است تا قیامت.
سعدی.
ای ماه سروقامت شکرانۀ سلامت
از حال زیردستان می پرس گاهگاهی.
سعدی.
من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود.
حافظ
