جدول جو
جدول جو

معنی سروعه - جستجوی لغت در جدول جو

سروعه
(سَرْ وَ عَ)
پشتۀ ریگ. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سروده
تصویر سروده
شعر یا سرود که کسی گفته یا خوانده باشد، گفته و خوانده شده
فرهنگ فارسی عمید
(سُ شَ)
نزدیک به تلفظ اوستایی سروش. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). سروش است که جبرئیل باشدخصوصاً و ملائکۀ دیگر عموماً. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ وَ عَ)
بیم، و هی اخص من الروع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ترس و خوف. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بهره ای از حسن و جمال. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ عَ)
شتاب. نقیض بطؤ. یقال:عجبت من سرعه ذاک. (منتهی الارب) (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل بن علی). زود شدن. (دهار). تندی. مقابل بطؤ، کندی. یقال: عجبت من سرعه ذلک الامر، عجب شدم از زودی آن کار. (مهذب الاسماء). رجوع به سرعت شود
لغت نامه دهخدا
(سَرْ / سِرْ / سُرْ وَ)
تیر خرد کوتاه و گفته اند تیر دراز پهن پیکان. (از اقرب الموارد) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سِرْ وَ)
ملخ ریز که هنوز بر شکل کرم باشد. (از اقرب الموارد) (آنندراج). ملخ ریزه ای که هنوز بر شکل کرم باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سخت دویدن از ترس و بیم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَجْ جُ)
بدروشی و درنگی و سستی در رفتار از لاغری ویا ماندگی. (منتهی الارب) (آنندراج). بد رفتن یا به درنگی رفتن از لاغری یا ماندگی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَجْ جُ)
ازار پوشاندن. (دهار). سراویل پوشاندن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ سَ وَ عَ)
عقبه بن حارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف. صحابی است و او به عام الفتح اسلام آورد. شناخت واژه صحابی ما را با بخشی از مهم ترین تحولات صدر اسلام آشنا می کند. این افراد نخستین مؤمنان، نخستین مهاجران و نخستین مدافعان اسلام بودند. آنان سنت پیامبر را از زبان خودش شنیده و آن را به نسل های بعدی انتقال دادند. به همین دلیل، بررسی آن ها ضروری است.
لغت نامه دهخدا
تصویری از سروته
تصویر سروته
اول و آخر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روعه
تصویر روعه
ترس، بهره از زیبایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعه
تصویر سرعه
در فارسی تگ هنگار روندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروده
تصویر سروده
خوانده شده (آواز)، ساخته شده (شعر و سرود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروکه
تصویر سروکه
بدمنشی، سسترفتاری، ماند گی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرطعه
تصویر سرطعه
از ترس دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراعه
تصویر سراعه
مونث سراع: شتابان زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروده
تصویر سروده
((سُ دَ یا دِ))
خوانده شده، گفته شده، شعر، شعر ساخته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سروده
تصویر سروده
شعر
فرهنگ واژه فارسی سره
به سمت بالا، از بالا
فرهنگ گویش مازندرانی