جدول جو
جدول جو

معنی سرودخوان - جستجوی لغت در جدول جو

سرودخوان
خنیاگر، خواننده، رامشگر، سرودسرا، آوازخوان، مطرب
متضاد: مرثیه خوان، نوحه سرا
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
خواننده ای که پیش خوانی می کند و دیگران ذکر می گویند، مهمان محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرو روان
تصویر سرو روان
کنایه از معشوقی که قامتی چون سرو دارد و به زیبایی راه می رود، سرو خرامان، سرو چمان، معشوق، برای مثال ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد / راست گویی به تن مرده روان بازآمد (سعدی۲ - ۴۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
(دِ شُ دَ / دِ)
درودخواننده. دروددهنده. آفرین گوی. تحیت گوینده. ثناگوی. تحسین کننده:
ای بی نظیر ساعد بوبکر پرهنر
الحق درودخوان تو شاه جهان شده.
سیدحسن غزنوی
لغت نامه دهخدا
(خوَرْدْ / خُرْدْ خوا / خا)
مائده. طبق طعام. (ناظم الاطباء). خوان طعام. (آنندراج) :
که سالار خوان خوردخوان آورد
خورشهای خوش در میان آورد.
نظامی (از آنندراج).
، خوان خرد. خوان محقر و کوچک
لغت نامه دهخدا
(سُ)
در حال سرود گفتن:
هر دم ز دیار خویش پویان
بر نجد شدی سرودگویان.
نظامی.
رجوع به سرود شود
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
رباخوار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ خوا / خا)
سفرۀ گرد. (شعوری). خوان مدور:
ما جمله بر آن گردخوان نشسته
جویان شده نان پارۀ جدا را.
سوزنی.
رجل اجراد و نان خشک بر او
گردخوان من و کباب من است.
انوری.
خورشید نان به حاشیۀ گردخوان ما
مانند آفتاب همی تازد از فلک.
بسحاق اطعمه.
هر طرف چون آسمان صد گردخوان است
چون گدایی درگهش خوان گستران است.
ظهوری (از آنندراج).
دل خوردن است قسمتم از گردخوان چرخ
از مرکز خود است چو پرگار دانه ام.
صائب (ازآنندراج).
جز زهر نداد در نواله
گردون که بشکل گردخوانی است.
زیاد اصفهانی.
، میز گرد. (ناظم الاطباء) ، کنایه از آسمان است که مدور و گرد است:
خلق از این گردخوان دیرینه
خورده سیلی و هیچ سیری نه.
سنایی.
ز گردخوان نگون فلک مدار توقع
که بی ملالت صد غصه یک نواله برآید.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ بَ)
خواننده ای که ابتدا به خواندن کند. (رشیدی) (آنندراج). سرذاکر یعنی شخصی که پیش خوانی کند ودیگران ذکر گویند. (برهان). خواننده. (جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
دهی از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند. دارای 112 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند سر ذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرخوان
تصویر سرخوان
((سَ خا))
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند، سرذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
فرهنگ فارسی معین
خنیاگری، نغمه پردازی، سرودسرایی، آوازخوانی، نغمه سازی، نغمه سرایی
متضاد: نوحه سرایی، مرثیه خوانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بهره خوار، رباخوار، رباخور، سودخور، نزولخوار، نزولخور
متضاد: نزول ده
فرهنگ واژه مترادف متضاد