- سرواژ
- زرخریدی برد گی فرانسوی
معنی سرواژ - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرنگون واژگون
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
زیر جامه، شلوار
پرخور
آنچه که سر آن گشاده باشد سرباز
شعر سرود
افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
آویخته، سرنگون، سرگردان، سرگشته، درواه، دروا، اندروا
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
شلوار، زیرجامه
شعر، سخن منظوم، برای مثال دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل / که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
حدیث، سخن، افسانه، برای مثال چند دهی وعدۀ دروغ همی چند / چند فروشی به من تو این سرو سروا (اورمزدی - شاعران بی دیوان - ۲۷۵) ، شعر
عمارتی که پیشگاه آن گشاده بود