- سروان
- رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
معنی سروان - جستجوی لغت در جدول جو
- سروان
- افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
- سروان ((سَ))
- افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اکاسره
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
نام یکی از ایزدان در ایران باستان، از شخصیتهای شاهنامه، نام پرده بردار دربار انوشیروان پادشاه ساسانی
چنگار
مقامات
بمعنی ساربان است که شتردار باشد
دارنده توانگر
استوار، محکم، معتمد و امین
چرخی که ابریشم را بدان از پیله بر آورند و آن چرخ را بپای گردانند
خواننده ای که به خواندن آغاز کند، کسی که پیش خوانی کند و دیگران ذکر گویند سر ذاکر، فاتحه که بر سر قبر مردگان خوانند
گرگ نر گرگ، جمع سراحین
فرانسوی یغنج ماری باشد که زهرش نبود، مارپیچ، اهریمن، کرنای مارپیچی
کلیزسیاه از خرفستران
شتابان شتاب، زه زه کمان
نام برج چهارم از دوازده برج فلکی و در اصطلاح طب مرض خطرناکی است که زخم و ورم در داخل یا خارج بدن تولید میکند
جمع سری، جویکان
منسوب به سرو مانند سرو: بالای سروین
سراییدن، شعر گفتن، نظم کردن
زیر جامه، شلوار
پرخور
زرخریدی برد گی فرانسوی
آنچه که سر آن گشاده باشد سرباز
شعر سرود
اندوه زدای دارویی است که می پندارند اندوه آدمی ببرد، آبمهره آبی که بر مهره افسون ریخته به دلداده خورانند تا از شیفتگی برهد
فرناس (غافل) سوتک