- سرواز
- آنچه که سر آن گشاده باشد سرباز
معنی سرواز - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پارسی تازی شده فرواز فرآویز (قاب عکس واژه های فارس الاصل در لهجه عربی حجاز ایراننامه سال 3 شماره 3)
بهوا رفتن با بال مانند مرغان
سرگشاده و بمعنی سپاهی و لشکری و آماده جانبازی
رئیس سرور، افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم و پایین تر از سرگرد سلطان
زیر جامه، شلوار
پرخور
زرخریدی برد گی فرانسوی
شعر سرود
افسر ارتش بالاتر از ستوان یکم را می گویند، پیشوا و رئیس و سرور. به این معنی سابقاً سلطان می گفتند
پر گشودن و پریدن پرندگان، پرش، پریدن و حرکت کردن در هوا، کنایه از مسافرت کردن با هواپیما، تخته های نازک و باریک به درازی نیم متر که در پوشش خانه بر روی تیرهای سقف، نزدیک به هم می چینند و روی آن ها پوشال یا حصیر می اندازند
پرواز کردن: پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
پرواز کردن: پریدن، حرکت کردن پرنده یا هواپیما در آسمان، مسافرت کردن با هواپیما
پارسی تازی گشته فرواز فرویز برآویز
هواسنج
((پَ))
فرهنگ فارسی معین
پرش، پریدن، تخته های باریکی که روی سقف کنار هم می چینند و حصیر یا پوشال را روی آن می اندازند
((سَ رْ))
فرهنگ فارسی معین
سرو، درختی است مخروطی شکل که در نواحی کوهستانی شمالی ایران می روید. سرو آزاد، سرو سهی، زادسرو
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
افسری که دارای درجه بالاتر از ستوان و پایین تر از سرگرد است و فرماندهی یک گروهان را بر عهده دارد
شلوار، زیرجامه
شعر، سخن منظوم، برای مثال دگر نخواهم گفتن همی ثنا و غزل / که رفت یکسره بازار و قیمت سرواد (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۷۹)
کسی که دارای پایین ترین درجۀ نظامی است، کنایه از سپاهی، لشکری، نظامی
پیاده در ورزش شطرنج
کسی که از جان و سر خود گذشته و آمادۀ جانبازی باشد
مقابل سربسته، آنچه سرش باز باشد مانند بطری و قوطی و پاکت یا چیز دیگر، سرگشاده
مقابل سرپوشیده، جایی که سقف نداشته باشد، روباز مثلاً استخر سرباز
سرباز گمنام: سربازی ناشناخته که جسد او را از میان کشته شدگان در جنگ انتخاب کنند و به عنوان نمایندۀ سربازانی که در راه وطن جان داده اند به خاک بسپارند و آرامگاه او را تجلیل کنند
پیاده در ورزش شطرنج
کسی که از جان و سر خود گذشته و آمادۀ جانبازی باشد
مقابل سربسته، آنچه سرش باز باشد مانند بطری و قوطی و پاکت یا چیز دیگر، سرگشاده
مقابل سرپوشیده، جایی که سقف نداشته باشد، روباز مثلاً استخر سرباز
سرباز گمنام: سربازی ناشناخته که جسد او را از میان کشته شدگان در جنگ انتخاب کنند و به عنوان نمایندۀ سربازانی که در راه وطن جان داده اند به خاک بسپارند و آرامگاه او را تجلیل کنند
Flight
полет
vlucht