- سرهنگ
- افسر ارتش، پهلوان و مبارز
معنی سرهنگ - جستجوی لغت در جدول جو
- سرهنگ
- افسر ارتش که درجه اش بالاتر از سرگرد و پایین تر از سرتیپ است
- سرهنگ ((سَ هَ))
- فرمانده، فرمانده قشون، افسری که درجه او بالاتر از سرگرد است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل و رتبه سرهنگ
ادبیات، ادب
سر پنجه، ضرب دستی که به زور تمام بر سر و روی کسی زنند سیلی
پیشرو لشکر، سرهنگ
سرپنجه، سرانگشتان،
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، صفعه
سیلی، ضربه ای با کف دست و انگشتان به صورت کسی، چک، توگوشی، کشیده، لت، تپانچه، کاز، صفعه
پیشرو قافله، پیشرو قوم، پیشرو لشکر
علم، دانش، ادب، معرفت، تعلیم و تربیت، آثار علمی و ادبی یک قوم یا ملت، کتابی که شامل لغات یک زبان و شرح آن ها باشد، لغت نامه
فرهنگ عامه: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین، فرهنگ عوام
فرهنگ عامیانه: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین، فرهنگ عوام
فرهنگ عوام: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین
فرهنگ عامه: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین، فرهنگ عوام
فرهنگ عامیانه: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین، فرهنگ عوام
فرهنگ عوام: مجموع عقاید، افسانه ها و ترانه های محلی یک قوم یا سرزمین
تعلیم و تربیت، علم و دانش و ادب
Culture
cultura
культура
Kultur
kultura
культура
cultura
culture
cultura
cultuur
संस्कृति
budaya
ثقافةٌ
תרבות
utamaduni
วัฒนธรรม
সংস্কৃতি