جدول جو
جدول جو

معنی سرموج - جستجوی لغت در جدول جو

سرموج
(سَ)
نوعی از موزه. چارق. پاتاوه. گتر. (دزی ج 1 ص 650)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمج
تصویر سرمج
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمق، اسفناج رومی، قطف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سروج
تصویر سروج
سرج ها، زین بر پشت اسب ها، جمع واژۀ سرج
فرهنگ فارسی عمید
(زُ)
پاپوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شاید معرب سرموزۀ فارسی است. (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). رجوع به مادۀ بعد و سرموزه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ رِ)
بمجاز بمعنی ذره ای. جزیی:
سال جهان گرچه بسی درگذشت
از سر مویش سرمو کم نگشت.
نظامی.
گروهی ضعیفان دین پروریم
سرمویی از راستی نگذریم.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سُ)
جمع واژۀ سرج. رجوع به سرج شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ)
دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم واقع در 14 هزارگزی جنوب خاوری قطب آباد و کنار راه مالرو عمومی دهستان. دامنه ای است گرمسیر و دارای 180 تن سکنه. از قنات مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، برنج، خرما و مرکبات است. شغل اهالی زراعت و باغداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
رجوع به سرموزه، سرموجه و سرموج شود
لغت نامه دهخدا
(سَ فَ / فُو)
مهتر و رئیس. (آنندراج). رئیس فوج. فرمانده فوج:
این ناخلف بد این همه نامردی و لجاج
گشته بهادر و شده سرفوج و نامدار.
ارادتخان واضح (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
احمق. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
ناحیتی است از بلوکات دشتستان. طول آن 18هزارگز. مرکز آن خرموج و دارای چهارصد خانوار است. (یادداشت بخط مؤلف). برای اطلاع بیشتر به خورموج رجوع شود
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ)
سرموج. پاافزار. (دزی ج 1 ص 650)
لغت نامه دهخدا
(سَ مَ)
سرمک. معرب آن سرمق است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). دوایی است که آن را اسفناج رومی گویند و آن بستانی و صحرایی هر دو میباشد. صحرایی آن را بگیرند و بجوشانند آب آن را زنی که مشیمه در شکمش مانده باشد بخورد در ساعت بیفتد و آن را عربان سرمق گویند که بجای جیم قاف باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرموجه
تصویر سرموجه
پارسی تازی گشته سرموزه پا تاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفوج
تصویر سرفوج
سرگروه گروهبان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شگته سرمج سرمک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سروج
تصویر سروج
جمع سرج، زین ها پالان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرجوج
تصویر سرجوج
گول نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرموج
تصویر جرموج
ثعلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرموج
تصویر زرموج
پاپوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمج
تصویر سرمج
((سَ مَ یا مِ))
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف،، سرمق
فرهنگ فارسی معین
از اجزا پوسته ی شالی که خوراک دام است
فرهنگ گویش مازندرانی