نوعی بازی کودکانه که یک نفر را به عنوان مامک انتخاب می کنند و کودکی سر بر زانوی او می گذارد و دیگران پنهان می شوند، سپس کودکی که سر بر زانوی مامک گذاشته برمی خیزد و به جستجوی آن ها می رود و کودکان یکایک به طرف مامک می دوند و دست بر شانۀ او می گذارند و اگر کودکی پیش از آنکه دستش به شانۀ مامک برسد گرفتار شود آن کودک بر دوشش سوار می شود و او را نزد مامک می برد تا فرد گرفتار شده سر بر زانوی مامک بگذارد و بازی تکرار شود
نوعی بازی کودکانه که یک نفر را به عنوان مامک انتخاب می کنند و کودکی سر بر زانوی او می گذارد و دیگران پنهان می شوند، سپس کودکی که سر بر زانوی مامک گذاشته برمی خیزد و به جستجوی آن ها می رود و کودکان یکایک به طرف مامک می دوند و دست بر شانۀ او می گذارند و اگر کودکی پیش از آنکه دستش به شانۀ مامک برسد گرفتار شود آن کودک بر دوشش سوار می شود و او را نزد مامک می برد تا فرد گرفتار شده سر بر زانوی مامک بگذارد و بازی تکرار شود
مستی. مخموری: در سر آمد نشاط سرمستی عشق با باده کرد همدستی. نظامی. ، سرخوشی: ملک زاده در آن ده خانه ای خواست ز سرمستی در او مجلس بیاراست. نظامی. ، غرور. تکبر: می دواندش ز راه سرمستی میزدش بر بلندی و پستی. نظامی. ، مدهوشی
مستی. مخموری: در سر آمد نشاط سرمستی عشق با باده کرد همدستی. نظامی. ، سرخوشی: ملک زاده در آن ده خانه ای خواست ز سرمستی در او مجلس بیاراست. نظامی. ، غرور. تکبر: می دواندش ز راه سرمستی میزدش بر بلندی و پستی. نظامی. ، مدهوشی
دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، زیره و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان رستاق بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر. دارای 1218 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه، زیره و انگور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
از: سر +مام (مادر) + ک (پسوند لطف و محبت و عزت). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام بازیی است که کودکان بازند. و آن چنان باشد که شخصی را ’مامک’ نام کنند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریخته هر یک به گوشه ای پنهان شوند. بعد از آن طفلی که سر در کنار مامک داشت برخیزد و در جستجوی اطفال شود و طفلان یک یک از کنار و گوشها برآمده دستی بر سر مامک رسانند. اگر طفلی را پیش از آنکه دست به سر مامک رساند بگیرد بر دوش آن طفل سوار شده پیش مامک آورد و همان طفل مرکوب سر به کنار مامک نهد و بازی را از سر گیرد و اگر نتوانست طفلی را گرفتن همان خود سر بر کنار مامک نهد. (برهان) (آنندراج). نام بازی معروف که کودکان بازند، به هندی دایی مچونا گویند. (غیاث) : به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک به خردچاهک و چوگان و گوی در طبطاب. خاقانی. ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل زآنکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من. خاقانی
از: سر +مام (مادر) + ک (پسوند لطف و محبت و عزت). (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). نام بازیی است که کودکان بازند. و آن چنان باشد که شخصی را ’مامک’ نام کنند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریخته هر یک به گوشه ای پنهان شوند. بعد از آن طفلی که سر در کنار مامک داشت برخیزد و در جستجوی اطفال شود و طفلان یک یک از کنار و گوشها برآمده دستی بر سر مامک رسانند. اگر طفلی را پیش از آنکه دست به سر مامک رساند بگیرد بر دوش آن طفل سوار شده پیش مامک آورد و همان طفل مرکوب سر به کنار مامک نهد و بازی را از سر گیرد و اگر نتوانست طفلی را گرفتن همان خود سر بر کنار مامک نهد. (برهان) (آنندراج). نام بازی معروف که کودکان بازند، به هندی دایی مچونا گویند. (غیاث) : به فرفره به مشاق و به کعب و سرمامک به خردچاهک و چوگان و گوی در طبطاب. خاقانی. ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل زآنکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من. خاقانی
کنایه از مردم فرومایه و بی قدر و قیمت و بی تعین. (برهان) (انجمن آرای ناصری). کنایه از بیقدرو بی تعین و حقیر و فرومایه. (آنندراج) : در این هم نبردی چو روباه و گرگ تو سرکوچک آیی و من سربزرگ. نظامی. ، مقابل سربزرگ. (آنندراج) : چو باز ارچه سرکوچکم دل بزرگم نخواهم کله وز قبا میگریزم. خاقانی
کنایه از مردم فرومایه و بی قدر و قیمت و بی تعین. (برهان) (انجمن آرای ناصری). کنایه از بیقدرو بی تعین و حقیر و فرومایه. (آنندراج) : در این هم نبردی چو روباه و گرگ تو سرکوچک آیی و من سربزرگ. نظامی. ، مقابل سربزرگ. (آنندراج) : چو باز ارچه سرکوچکم دل بزرگم نخواهم کله وز قبا میگریزم. خاقانی
کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند. و جرموق معرب آن است. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : بشست روی و بیامد کشیده موزۀ حسن که میخ زر سزدش بر نعال سرموزه. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، نوعی از شراب که در ترکستان متعارف است از مقولۀ قمیز و بگنی. (رشیدی) (آنندراج)
کفشی باشد که بر بالای موزه پوشند. و جرموق معرب آن است. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : بشست روی و بیامد کشیده موزۀ حسن که میخ زر سزدش بر نعال سرموزه. نزاری قهستانی (از جهانگیری). ، نوعی از شراب که در ترکستان متعارف است از مقولۀ قمیز و بگنی. (رشیدی) (آنندراج)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. واقع در 91 هزارگزی جنوب خاوری راین و پنج هزارگزی باختر شوسۀ جیرفت به بم. دارای 110 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان مرغک بخش راین شهرستان بم. واقع در 91 هزارگزی جنوب خاوری راین و پنج هزارگزی باختر شوسۀ جیرفت به بم. دارای 110 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
بازیی است کودکان را و آن چنان باشد که شخصی را مامک نامند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریزند و در گوشه ها پنهان شوند. آنگاه طفلی که سر در کنار مامک نهاده بر خیزد و در جستجوی اطفال شود و طفلان یکایک از گوشه و کنار برآمده دستی بر سر مامک رسانند. اگر طفل مذکور کودکی را - پیش از آنکه به مامک رسد - بگیرد بر دوشش سوار شود و او را نزد مامک آورد. سپس این کودک مرکوب نهد و بازی را از سر گیرند
بازیی است کودکان را و آن چنان باشد که شخصی را مامک نامند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریزند و در گوشه ها پنهان شوند. آنگاه طفلی که سر در کنار مامک نهاده بر خیزد و در جستجوی اطفال شود و طفلان یکایک از گوشه و کنار برآمده دستی بر سر مامک رسانند. اگر طفل مذکور کودکی را - پیش از آنکه به مامک رسد - بگیرد بر دوشش سوار شود و او را نزد مامک آورد. سپس این کودک مرکوب نهد و بازی را از سر گیرند