قطعۀ نوشتۀ خوش نویس که بعرف آن را تعلیم گویند. (غیاث). قطعۀ نوشتۀ خوشنویس که بعرف آن را تعلیم گویند و آن را در نظر داشته مشق کنند. (آنندراج) : آیینه بود تختۀ مشق آن زمان که عقل سرمشق روشنایی باطن ز ما گرفت. نعمت خان عالی (از آنندراج). بگذار از قلمرو تقدیر پا برون سرمشق خویش ساز خط سرنوشت را. ملا طاهر غنی (از آنندراج). ، نمونه، دستورالعمل
قطعۀ نوشتۀ خوش نویس که بعرف آن را تعلیم گویند. (غیاث). قطعۀ نوشتۀ خوشنویس که بعرف آن را تعلیم گویند و آن را در نظر داشته مشق کنند. (آنندراج) : آیینه بود تختۀ مشق آن زمان که عقل سرمشق روشنایی باطن ز ما گرفت. نعمت خان عالی (از آنندراج). بگذار از قلمرو تقدیر پا برون سرمشق خویش ساز خط سرنوشت را. ملا طاهر غنی (از آنندراج). ، نمونه، دستورالعمل
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، اسفناج رومی، قطف
سَلمِه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سَرمَک، سَرمَج، اِسفِناجِ رومی، قَطَف
معرب سرمه، نام تره که آن را به هندی بتهوا گویند. (غیاث) (آنندراج). شرنگ و آن گیاهی است پهن برگ، خوردن دو درهم تخم سائیدۀ آن سه هفته تریاق است مر استسقا را و اکثار آن مورث هلاکت. (منتهی الارب). معرب از سرمج فارسی و آن قطف است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تعریب سرمک است. (شرفنامۀ منیری). اسپاناخ. (الفاظ الادویه). سرنگ. (مهذب الاسماء) : به دفع زهر به دانا نموده ای تریاق به نفع طبع به بیمار داده ای سرمق. انوری
معرب سرمه، نام تره که آن را به هندی بتهوا گویند. (غیاث) (آنندراج). شرنگ و آن گیاهی است پهن برگ، خوردن دو درهم تخم سائیدۀ آن سه هفته تریاق است مر استسقا را و اکثار آن مورث هلاکت. (منتهی الارب). معرب از سرمج فارسی و آن قطف است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تعریب سرمک است. (شرفنامۀ منیری). اسپاناخ. (الفاظ الادویه). سرنگ. (مهذب الاسماء) : به دفع زهر به دانا نموده ای تریاق به نفع طبع به بیمار داده ای سرمق. انوری
شهری است در فارس در بلوک اصطخر. (از معجم البلدان). شهری است به اصطخر. (منتهی الارب). شهرکی کوچک است و ناحیتی است همه احوال آن همچنان اقلید است. اما زردآلو است آنجا که در همه جهان مانند آن نباشد به شیرینی و نیکویی و زردآلو کشته از آنجا به همه جایی برند و آبادان است. (فارسنامۀابن البلخی ص 124). رجوع به نزهه القلوب ص 122 شود
شهری است در فارس در بلوک اصطخر. (از معجم البلدان). شهری است به اصطخر. (منتهی الارب). شهرکی کوچک است و ناحیتی است همه احوال آن همچنان اقلید است. اما زردآلو است آنجا که در همه جهان مانند آن نباشد به شیرینی و نیکویی و زردآلو کشته از آنجا به همه جایی برند و آبادان است. (فارسنامۀابن البلخی ص 124). رجوع به نزهه القلوب ص 122 شود
زردآلوی خشک. (انجمن آرا) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). زردآلوی خشک شده که مغز بادام در درون آن کنند. (برهان). خوبانی. (الفاظ الادویه) : نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق اطعمه
زردآلوی خشک. (انجمن آرا) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). زردآلوی خشک شده که مغز بادام در درون آن کنند. (برهان). خوبانی. (الفاظ الادویه) : نخود و کشمش و پسته خرک و میوۀ تر قصب انجیر و دگر سرمش اسفید بیار. بسحاق اطعمه
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف، سرمج
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف، سرمج