جدول جو
جدول جو

معنی سرمق

سرمق
سلمه، گیاهی بیابانی و خودرو دارای ساقۀ کوتاه و برگ های بیضی شکل مانند اسفناج که در پختن بورانی و آش به کار می رود، سرمک، سرمج، اسفناج رومی، قطف
تصویری از سرمق
تصویر سرمق
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرمق

سرمق

سرمق
گیاهی است از تیره اسفناجیان یکساله و علفی که گل هایش منظم و کاملند و جزو سبزی های صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف می شود. دانه اش قی آور است، سرمه، قطف، سرمج
سرمق
فرهنگ فارسی معین

سرمق

سرمق
معرب سرمه، نام تره که آن را به هندی بتهوا گویند. (غیاث) (آنندراج). شرنگ و آن گیاهی است پهن برگ، خوردن دو درهم تخم سائیدۀ آن سه هفته تریاق است مر استسقا را و اکثار آن مورث هلاکت. (منتهی الارب). معرب از سرمج فارسی و آن قطف است. (تحفۀ حکیم مؤمن). تعریب سرمک است. (شرفنامۀ منیری). اسپاناخ. (الفاظ الادویه). سرنگ. (مهذب الاسماء) :
به دفع زهر به دانا نموده ای تریاق
به نفع طبع به بیمار داده ای سرمق.
انوری
لغت نامه دهخدا

سرمق

سرمق
شهری است در فارس در بلوک اصطخر. (از معجم البلدان). شهری است به اصطخر. (منتهی الارب). شهرکی کوچک است و ناحیتی است همه احوال آن همچنان اقلید است. اما زردآلو است آنجا که در همه جهان مانند آن نباشد به شیرینی و نیکویی و زردآلو کشته از آنجا به همه جایی برند و آبادان است. (فارسنامۀابن البلخی ص 124). رجوع به نزهه القلوب ص 122 شود
لغت نامه دهخدا

سرتق

سرتق
لجوج مصر یک دنده: او در همه کارها لجوج و سرتق بود و تا کارش را از پیش نمیبرد آرام نمیشد
فرهنگ لغت هوشیار