دائم و جاودان و ابدی و ربانی و الهی. (ناظم الاطباء). ما لا اول له و لا آخر. (تعریفات). ازلی و ابدی: آن گفت این جهان نه فنا نیست سرمدی است این گفت کاین خطاست جهان ازدر فناست. ناصرخسرو. آرایش سرمدی است امشب معراج محمدی است امشب. نظامی. ، خدایی. الهی. منسوب به سرمد که صفت پروردگار است: زآنکه او بودنی و سرمدی است کآنچه بوده شود نمی پاید. ناصرخسرو. چون در حکمت ازلی و عنایت سرمدی پوشیده نبود. (سندبادنامه). کلام سرمدی بی نقل بشنید خداوند جهان را بی جهت دید. نظامی
دائم و جاودان و ابدی و ربانی و الهی. (ناظم الاطباء). ما لا اول له و لا آخر. (تعریفات). ازلی و ابدی: آن گفت این جهان نه فنا نیست سرمدی است این گفت کاین خطاست جهان ازدر فناست. ناصرخسرو. آرایش سرمدی است امشب معراج محمدی است امشب. نظامی. ، خدایی. الهی. منسوب به سرمد که صفت پروردگار است: زآنکه او بودنی و سرمدی است کآنچه بوده شود نمی پاید. ناصرخسرو. چون در حکمت ازلی و عنایت سرمدی پوشیده نبود. (سندبادنامه). کلام سرمدی بی نقل بشنید خداوند جهان را بی جهت دید. نظامی
یوسف بن محمد بن مسعود بن محمد عقیلی سرمری (696- 776 هجری قمری). از علمای حنبلی بود. وی در سامره (سرمن رأی) متولد شد و در دمشق اقامت گزید. او راست: ’غیث السحابه فی فضل الصحابه’. ’عمدهالدین فی فضل الخلفاء الراشدین’. ’عقوداللاّلی فی الامالی’. ’نشر قلب المیت بفضل اهل البیت’. ’عجائب الاتفاق و غرائب ما وقع فی الاّفاق’. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1185)
یوسف بن محمد بن مسعود بن محمد عقیلی سرمری (696- 776 هجری قمری). از علمای حنبلی بود. وی در سامره (سرمن رأی) متولد شد و در دمشق اقامت گزید. او راست: ’غیث السحابه فی فضل الصحابه’. ’عمدهالدین فی فضل الخلفاء الراشدین’. ’عقوداللاَّلی فی الامالی’. ’نشر قلب المیت بفضل اهل البیت’. ’عجائب الاتفاق و غرائب ما وقع فی الاَّفاق’. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1185)
برودت و خنکی. (ناظم الاطباء). مقابل خنکی: بخوشاندت گر خشکی فزاید دگر سردی خود آن بیشت گزاید. ابوشکور. چون ژاله بسردی اندرون موصوف چون غوره بخامی اندرون محکم. منجیک. یکی تند ابر اندرآمد چو گرد ز سردی همان لب بهم برفسرد. فردوسی. گرمی و سردی ترا هر یک مثال است از ستم زآن همی هر یک جهان را زشت و نازیبا کند. ناصرخسرو. چون خدا خواهد که یک تن بفسرد سردی از صدپوستین هم بگذرد. مولوی. نمیدانند کز بیمار عشقت حرارت بازننشیند بسردی. سعدی. ، بیرحمی و بیمهری. (آنندراج) : من کرده درشتی و تونرمی از من همه سردی از تو گرمی. نظامی. که پرورده کشتن نه مردی بود ستم در پی داد سردی بود. سعدی. ، بی نمکی در گفتار و کردار: ای فرومایه و در کون هل و بی شرم و خبیث آفریده شده از فریه و سردی و سنه. لبیبی
برودت و خنکی. (ناظم الاطباء). مقابل خنکی: بخوشاندت گر خشکی فزاید دگر سردی خود آن بیشت گزاید. ابوشکور. چون ژاله بسردی اندرون موصوف چون غوره بخامی اندرون محکم. منجیک. یکی تند ابر اندرآمد چو گرد ز سردی همان لب بهم برفسرد. فردوسی. گرمی و سردی ترا هر یک مثال است از ستم زآن همی هر یک جهان را زشت و نازیبا کند. ناصرخسرو. چون خدا خواهد که یک تن بفسرد سردی از صدپوستین هم بگذرد. مولوی. نمیدانند کز بیمار عشقت حرارت بازننشیند بسردی. سعدی. ، بیرحمی و بیمهری. (آنندراج) : من کرده درشتی و تونرمی از من همه سردی از تو گرمی. نظامی. که پرورده کشتن نه مردی بود ستم در پی داد سردی بود. سعدی. ، بی نمکی در گفتار و کردار: ای فرومایه و در کون هل و بی شرم و خبیث آفریده شده از فریه و سردی و سنه. لبیبی
همیشه و دایم. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث). پیوسته. (دهار). همیشه. (مهذب الاسماء) (السامی) : چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود فراق او متواتر هوای او سرمد. منجیک. بس کس کو گیرد و نبخشد هرگز بس کس کو گیرد و ببخشد سرمد. منوچهری. بقای سرمد در نیکنامی است بحق به نیک نامی بادا بقای تو سرمد. سوزنی. مادرم کرد وقت نزع، دعا که ترا بانگ و نام سرمد باد. خاقانی. ، شب دراز. (منتهی الارب) (آنندراج)
همیشه و دایم. (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث). پیوسته. (دهار). همیشه. (مهذب الاسماء) (السامی) : چنو نه هست و نه بود و نه نیز خواهد بود فراق او متواتر هوای او سرمد. منجیک. بس کس کو گیرد و نبخشد هرگز بس کس کو گیرد و ببخشد سرمد. منوچهری. بقای سرمد در نیکنامی است بحق به نیک نامی بادا بقای تو سرمد. سوزنی. مادرم کرد وقت نزع، دعا که ترا بانگ و نام سرمد باد. خاقانی. ، شب دراز. (منتهی الارب) (آنندراج)
در تداول عامه، کلمه ای است دال بر استهزاء و تمسخر. (از فرهنگ فارسی معین). ازادوات استهزاء و تمسخر. (کلمات عوامانۀ کتاب یکی بود یکی نبود جمال زاده). - زرمدی قرمه سبزی، لفظی توهین آمیز است برای رد کردن کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند، نظیر: چس اومدی. اما قدری مؤدبانه تر. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده ص 181)
در تداول عامه، کلمه ای است دال بر استهزاء و تمسخر. (از فرهنگ فارسی معین). ازادوات استهزاء و تمسخر. (کلمات عوامانۀ کتاب یکی بود یکی نبود جمال زاده). - زرمدی قرمه سبزی، لفظی توهین آمیز است برای رد کردن کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند، نظیر: چس اومدی. اما قدری مؤدبانه تر. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده ص 181)
در ولایت قم از قصبۀ موسوم به خوانسار است. شخص نامرادی است و در فن موسیقی بهره دارد. بیت ذیل را در نیشابورک به اسم ’بنیاد’ نقشی بسته بوده خیلی شهرت یافت: بنیاد مکن با من سودازده بیداد تا من نکنم ناله ز بیداد تو بنیاد. (مجمع الخواص ص 243)
در ولایت قم از قصبۀ موسوم به خوانسار است. شخص نامرادی است و در فن موسیقی بهره دارد. بیت ذیل را در نیشابورک به اسم ’بنیاد’ نقشی بسته بوده خیلی شهرت یافت: بنیاد مکن با من سودازده بیداد تا من نکنم ناله ز بیداد تو بنیاد. (مجمع الخواص ص 243)