جدول جو
جدول جو

معنی سرمد - جستجوی لغت در جدول جو

سرمد
همیشه، دائم، جاوید
تصویری از سرمد
تصویر سرمد
فرهنگ لغت هوشیار
سرمد
دائم، همیشه، پیوسته، جاوید
تصویری از سرمد
تصویر سرمد
فرهنگ فارسی عمید
سرمد
((سَ مَ))
پیوسته، جاوید، همیشه، دایم
تصویری از سرمد
تصویر سرمد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرمدی
تصویر سرمدی
جاودانی همیک پایا نوتاشیک همیشگی دایمی همیشگی ابدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمدی
تصویر سرمدی
((سَ مَ))
دایمی، همیشگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرمدی
تصویر سرمدی
آنچه آغاز و انجام برای آن نباشد، همیشگی، ابدی، کنایه از خدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرمه
تصویر سرمه
(دخترانه)
ماده ای سیاه رنگ که برای آرایش مژه ها و پلک چشم به کار می رود
فرهنگ نامهای ایرانی
خاکستری، چشم درد، نیک باریک خاکسترگون خاکستررنگ خاکستری، صاحب رمد کسی که چشم او درد کند با سرخی و آب ریزی چشم درد گرفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرمد
تصویر فرمد
(پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی طوس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سرما
تصویر سرما
برودت
فرهنگ واژه فارسی سره
ناآگاه، خودپسند، بر آمده پستان بر آمده و پر شیر، سراینده سرود گوی، بازی کننده، پیوسته رونده شتر و جز آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرمد
تصویر حرمد
لای لجن
فرهنگ لغت هوشیار
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرحد
تصویر سرحد
کرانه، مرز
فرهنگ لغت هوشیار
غربالی سیمی دارای سوراخهای نسبته بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را میبیزند. طنابی که به چوب یا درختی آویزند و بر آن نشسته در هوا آیند و روند تاب ارجوحه، ریسمانی که یک سر آنرا حلقه کنند و در زیر خاک پنهان سازند و سر دیگر را شخصی گرفته در کمین مینشینند تا آدمی یا جانوری را که پای در آن میان نهند به سوی خود کشند و او را بگیرند، فنی است از جمله فنون کشتی گیری پای خود را به پای دیگری بند کند و او را بیندازد و آنرا به عربی شغزبیه نامند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمه
تصویر سرمه
چیزی که در چشم کشند، گرد سیاهی که به مژه ها و پلکهای چشم میکشند
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمق
تصویر سرمق
پارسی تازی گشته سرمک از گیاهان دارویی سلمه سرمک سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرمش
تصویر سرمش
زردالوی خشک
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شگته سرمج سرمک از گیاهان دارویی گیاهی است از تیره اسفنجیان که در نواحی گرم و معتدل آسیا و اروپا روید (در خراسان نیز روییده میشود) گیاهی است یکساله و علفی که گلهایش منظم و کاملند و جزو سبزیهای صحرایی در آش و غذاهای مختلف مصرف میشود دانه اش قی آور است قطف سرمج سرمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرما
تصویر سرما
سردی هوا، ضد گرما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرامد
تصویر سرامد
کسی که از همگنان بالاتر است حایز اولین درجه ممتاز برگزیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراد
تصویر سراد
غوره خشک خرما، کویک پژمرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرید
تصویر سرید
درفش کفشدوزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرهد
تصویر سرهد
پیه کوهان
فرهنگ لغت هوشیار
آواز نشاط انگیز یا مهیج (انسان پرنده) نغمه، شعر آهنگدار دارای جنبه حماسی ملی وطنی. یا سرود پارسی. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود شاهنشاهی. سرود حاکی از ستایش شاه. یا سرود ماورا النهری. یکی از آهنگهای موسیقی قدیم. یا سرود ملی. سرود رسمی یک کشور و آن حاکی از روحیه تاریخ و سنن آن کشور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمد
تصویر مرمد
کسی که چشمش درد می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرآمد
تصویر سرآمد
برتر و بالاتر از دیگران، برگزیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارمد
تصویر ارمد
ویژگی چشم دردمند، در پزشکی مبتلا به چشم درد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند
تصویر سرند
حلقه و ریسمانی که زیر خاک کنند و به وسیلۀ آن انسان یا حیوانی را به دام بیندازند
فنیّ که یکی پای خود را به پای دیگری بند کند و او را به زمین بزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند
تصویر سرند
نوعی غربال سیمی که برای بیختن خاک و شن به کار می رود
سرند کردن: بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند
فرهنگ فارسی عمید
درد مند چشم چشم دردناک مقابل نامردمد: مادح خورشید مداح خود است که دو چشمم روشن و نامرمد است (مثنوی)، کسی که بدرد چشم مبتلاست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارمد
تصویر ارمد
((اَ مَ))
خاکستر رنگ، خاکستری، کسی که به درد چشم دچاراست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرود
تصویر سرود
((سُ))
آواز نشاط انگیز یا مهیج، شعر حماسی که با آهنگ خوانده شود، آواز یا نغمه طرب انگیز که چند تن با هم و با یک آهنگ بخوانند
فرهنگ فارسی معین
((سَ رَ))
غربالی سیمی دارای سوراخ های نسبتاً بزرگ که با آن غلات را پاک کنند، نوعی غربال که بدان خاک و شن را می بیزند
فرهنگ فارسی معین