- سرمامک
- بازیی است کودکان را و آن چنان باشد که شخصی را مامک نامند و یکی از کودکان سر در کنار او نهد و دیگران گریزند و در گوشه ها پنهان شوند. آنگاه طفلی که سر در کنار مامک نهاده بر خیزد و در جستجوی اطفال شود و طفلان یکایک از گوشه و کنار برآمده دستی بر سر مامک رسانند. اگر طفل مذکور کودکی را - پیش از آنکه به مامک رسد - بگیرد بر دوشش سوار شود و او را نزد مامک آورد. سپس این کودک مرکوب نهد و بازی را از سر گیرند
معنی سرمامک - جستجوی لغت در جدول جو
- سرمامک
- نوعی بازی کودکانه که یک نفر را به عنوان مامک انتخاب می کنند و کودکی سر بر زانوی او می گذارد و دیگران پنهان می شوند، سپس کودکی که سر بر زانوی مامک گذاشته برمی خیزد و به جستجوی آن ها می رود و کودکان یکایک به طرف مامک می دوند و دست بر شانۀ او می گذارند و اگر کودکی پیش از آنکه دستش به شانۀ مامک برسد گرفتار شود آن کودک بر دوشش سوار می شود و او را نزد مامک می برد تا فرد گرفتار شده سر بر زانوی مامک بگذارد و بازی تکرار شود
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چوبی است شبیه بقرفه و دارچین بسیار خوشبو و در هند و یمن روید
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یکی از دو شاهزاده پارسایی که تصمیم گرفتند آشپز دربار ضحاک شوند تا بتوانند یکی از دو جوانی را که هر روز برای غذای ماران ضحاک کشته می شدند برهانند، از شخصیتهای شاهنامه
آنچه که بر سر کتابها نویسند که در فلان محل برسد
پولی که با آن کسب و تجارت و خرید و فروش کنند
مقرری که در سر هر ماه به نوکر دهند
صنعت سفال سازی سفالین، ظرف سفالین آنچه از گل پخته ساخته شده
پول یا کالایی که اساس کسب و تجارت قرار بدهند، پولی که در اصل به بهای چیزی داده شده که هرگاه بیشتر از آن فروخته شود، مبلغ اضافی سود خواهد بود، دارایی و ثروت و آنچه کسی از نقد و جنس دارد، کنایه از اصل و مایۀ چیزی
عنوان و آنچه در بالای نامه نوشته شود، مقدمۀ کتاب
(کشتی) پای حریف را برلگن خاصره او نهادن و سینه خود را بر پای او گذاردن و بهر دو دست میان بند او را گرفتن و فتح آن گریختن بود (از رساله مندرج در مجموعه خطی کتابخانه ملک)
محصولاتی که از شکل دادن به خمیر خاک سنگ و کائولن به دست می آیند و در کوره حرارت داده می شوند
Refrigeration
охлаждение
Kühlung
охолодження
chłodzenie
refrigeração
refrigerazione
refrigeración
réfrigération
koeling
शीतलन
pendinginan
تبريدٌ
קירור
baridi