- سرق
- پوشیده شدن، فرو هشتگی سستی دراندام پارسی تازی گشته سرده پرند سپید
معنی سرق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دزدی، دستبرد
واحد سرق پارسی تازی گشته سرده پرند سپید سرقت در فارسی: دزدی، سخن دزدی، دزدیده
باده ترش
دزدی کردن
دزدیدن، دزدی کردن، دزدی
اندک اندک دزدی کردن
پارسی تازی گشته سرگین
چیزی که از کرایه دار سوای کرایه دکان بگیرند و آن مزد گشودن قفل است که داخل کرایه نیست، پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجاره اوست بوی واگذار کند
مهتر و رئیس قافله
جمع سرقه، دزدی ها سخن دزدی ها جمع سرقت. دزدیها، سخن دیگران را به خود نسبت دادن و انواع آن چهار است: انتحال سلخ نقل المام (آنست ک شاعر معنیی را فرا گیرد و به عبارت و وجهی دیگر به کار گیرد)
رئیس قافله، سرپرست کاروان
بهترین قصیده از قصیده هایی که در دیوان شاعری باشد
((سَ قُ))
فرهنگ فارسی معین
حق پیشه و کسب با سرقفلی واگذار می شود و اجاره ای هم تعیین می گردد ومالک نمی تواند بدون تسویه حساب سرقفلی ملک خود را بفروشد
آلتی سنگی یا فلزی که در آن تنباکو می کنند و بر سر قلیان می گذارند
پولی که کسی به کس دیگر بدهد تا خانه یا دکانی را که در اجارۀ اوست به وی واگذار کند
Plagiarist
плагиатор
Plagiator
плагіатор
plagiator
plagiador
plagiatore
plagiador
plagiaire
plagiator
साहित्यिक चोरी करने वाला
plagiator
מַחבִּר גְּנוּב