جدول جو
جدول جو

معنی سرفکنده - جستجوی لغت در جدول جو

سرفکنده
شرمسار، خجل
تصویری از سرفکنده
تصویر سرفکنده
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرافکنده
تصویر سرافکنده
خجل، شرمسار، خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درفشنده
تصویر درفشنده
درخشنده، تابنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، پریشان، منتشر، پاشیده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
شاعر، سرود گوی، سرودخوان، برای مثال من که سرایندۀ این نوگلم / باغ تو را نغز نوا بلبلم (نظامی۱ - ۱۹)، گوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سکرفنده
تصویر سکرفنده
بسر در آینده سکندری خورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفرکننده
تصویر سفرکننده
راهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
خواننده، نغمه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر افکنده
تصویر سر افکنده
عاجز، خجل، شرمنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پر کنده
تصویر پر کنده
درمانده و عاجز، متفرق: (از آن قصاید پر کنده دفتری کردم) (ازرقی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
متفرق، منتشر، پخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از درفشنده
تصویر درفشنده
آنچه که میدرخشد درخشان تابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرکنده
تصویر سرکنده
آنکه سرش را کنده و بریده باشند: مرغ سر کنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرافکنده
تصویر پرافکنده
((~. اَ کَ دِ))
کنایه از عاجز، ناتوان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
((سَ یا سُ یَ دَ یا دِ))
سرودگوی، نغمه پرداز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرافکنده
تصویر سرافکنده
((~. اَ کَ دَ یا دِ))
شرمسار، فروتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سراینده
تصویر سراینده
شاعر
فرهنگ واژه فارسی سره
منتشرٌ , مبثورٌ , متفرّقٌ , مبعثرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از پراکنده
تصویر پراکنده
Diffuse, Scattered, Freckly, Straggly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
diffus, tacheté, dispersé, éparse
دیکشنری فارسی به فرانسوی
diffus, sommersprossig, verstreut, zerzaust
دیکشنری فارسی به آلمانی
розсіяний , з веснянками , розкиданий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
rozproszony, piegowaty, rozrzucony
دیکشنری فارسی به لهستانی
分散的 , 有雀斑的 , 零乱的
دیکشنری فارسی به چینی
difuso, sardento, espalhado, desordenado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
diffuso, lentigginoso, sparso, disordinato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
difuso, pecoso, disperso, desordenado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
diffuus, met sproeten, verspreid, rommelig
دیکشنری فارسی به هلندی
กระจาย , ที่มีฝ้ากระ , กระจัดกระจาย , กระจัดกระจาย
دیکشنری فارسی به تایلندی
tersebar, bertompok (freckles), berserakan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
рассеянный , с веснушками , разбросанный , спутанный
دیکشنری فارسی به روسی
बिखरा हुआ , मसकान , बिखरा हुआ , अस्तव्यस्त
دیکشنری فارسی به هندی
מפוזר , עם כתמים , מבולגן
دیکشنری فارسی به عبری
拡散した , そばかすのある , 散らばった , 乱れた
دیکشنری فارسی به ژاپنی
확산된 , 주근깨가 있는 , 흩어진 , 어지러운
دیکشنری فارسی به کره ای