صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد سرفۀ خشک: در پزشکی سرفه ای که هنگام کاهش ترشحات مخاطی دستگاه تنفسی ایجاد می شود
صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد سرفۀ خشک: در پزشکی سرفه ای که هنگام کاهش ترشحات مخاطی دستگاه تنفسی ایجاد می شود
سرفه، صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد
سرفه، صدایی که بر اثر انقباض دیافراگم و خروج هوا از حلق ایجاد می شود و به وسیلۀ عوامل عفونی و حساسیت زا در بیماری های دستگاه تنفسی میزان و شدت آن افزایش می یابد
به چرا گذاشتن ستور را. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (دهار). به چرا کردن. (المصادر زوزنی) ، چریدن ستور، ریخ زدن، روان و جاری شدن بول، بیرون کردن آنچه در سینه بود، فرستادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کسی را به جایی فرستادن. (تاج المصادر بیهقی)
به چرا گذاشتن ستور را. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (دهار). به چرا کردن. (المصادر زوزنی) ، چریدن ستور، ریخ زدن، روان و جاری شدن بول، بیرون کردن آنچه در سینه بود، فرستادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کسی را به جایی فرستادن. (تاج المصادر بیهقی)
جانوری است که درخت را سوراخ کند. (غیاث) (آنندراج). جنبندۀ خردی که درخت سوراخ کند و در آن جای گیرد. (بحر الجواهر). چوب خواره. کژۀ چوب. (زمخشری). درخت سنبه. (مهذب الاسماء). مور سپید که از ریزه های چوب خانه سازد و در آن درآید و بمیرد. (آنندراج) (منتهی الارب)
جانوری است که درخت را سوراخ کند. (غیاث) (آنندراج). جنبندۀ خردی که درخت سوراخ کند و در آن جای گیرد. (بحر الجواهر). چوب خواره. کژۀ چوب. (زمخشری). درخت سنبه. (مهذب الاسماء). مور سپید که از ریزه های چوب خانه سازد و در آن درآید و بمیرد. (آنندراج) (منتهی الارب)
سرف. خروج هوای زفیری از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبهالریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفاً وارد قصبهالریه میشوند. سعال. (فرهنگ فارسی معین). نام علتی است که بعربی سعال و بهندی کهانسی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : کسی را کش تو بینی درد سرفه بفرمایش تو آب دوغ و خرفه. طیان
سرف. خروج هوای زفیری از ریه بطور مقطع و کوتاه بر اثر تحریک مجاری تنفسی خصوصاً قصبهالریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفاً وارد قصبهالریه میشوند. سعال. (فرهنگ فارسی معین). نام علتی است که بعربی سعال و بهندی کهانسی گویند. (غیاث اللغات) (آنندراج) : کسی را کش تو بینی درد سرفه بفرمایش تو آب دوغ و خرفه. طیان
رها کردن. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 57) ، طلاق. اسم است مر تسریح را. (منتهی الارب) : و سرحوهن سراحاً جمیلاً. (قرآن 49/33). (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، و در مثل است: السراح من النجاح، یعنی اگر بر روا کردن حاجت مرد توانا نیستی او را مأیوس کن که در نظر او مانند روا کردن است. (اقرب الموارد) ، یعنی کار او را یکسره کن، نظیر: البأس احدی، آسانی و روانی. شمس قیس نویسد: و سراح در لغت عرب آسانی و روانی باشد و گویند فعلت هذا فی سراح و رواح، این کار برکردم به سهولت و آسانی. (المعجم فی معاییر اشعار العجم). افعله فی سراح و رواح، فی سهوله. (اقرب الموارد)
رها کردن. (ترجمان القرآن جرجانی ترتیب عادل بن علی ص 57) ، طلاق. اسم است مر تسریح را. (منتهی الارب) : و سرحوهن سراحاً جمیلاً. (قرآن 49/33). (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، و در مثل است: السراح من النجاح، یعنی اگر بر روا کردن حاجت مرد توانا نیستی او را مأیوس کن که در نظر او مانند روا کردن است. (اقرب الموارد) ، یعنی کار او را یکسره کن، نظیر: البأس احدی، آسانی و روانی. شمس قیس نویسد: و سراح در لغت عرب آسانی و روانی باشد و گویند فعلت هذا فی سراح و رواح، این کار برکردم به سهولت و آسانی. (المعجم فی معاییر اشعار العجم). افعله فی سراح و رواح، فی سهوله. (اقرب الموارد)
منزلی است در راه بغداد در طریق مصر بعد از داروم، از این مکان تا عسقلان دو روز راه است برای کسی که به مصرمی رود و اول رفح که فعلاً خراب شده است شهر آبادی بوده است. (از معجم البلدان ج 4) (از یادداشت مؤلف)
منزلی است در راه بغداد در طریق مصر بعد از داروم، از این مکان تا عسقلان دو روز راه است برای کسی که به مصرمی رود و اول رفح که فعلاً خراب شده است شهر آبادی بوده است. (از معجم البلدان ج 4) (از یادداشت مؤلف)
تباهاندن تباه کردن کوتاهی ورزیدن، به زفان افکندن (زفان اشتباه) بیشروی (زیاده روی)، تباهی در خوراک، آزمندی در نوشیدن، خو کرد گی فراموشکار، تباه فرانسوی زرخرید درد گلو و سینه که به سبب سرفه به هم رسد، خارش کام احساس خارش در کام. خروج هوای زفیری که از ریه به طور مقطع و کوتاه براثر تحریک مجاری تنفسی خصوصا قصبه الریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفا وارد قصب الریه میشوند سعال
تباهاندن تباه کردن کوتاهی ورزیدن، به زفان افکندن (زفان اشتباه) بیشروی (زیاده روی)، تباهی در خوراک، آزمندی در نوشیدن، خو کرد گی فراموشکار، تباه فرانسوی زرخرید درد گلو و سینه که به سبب سرفه به هم رسد، خارش کام احساس خارش در کام. خروج هوای زفیری که از ریه به طور مقطع و کوتاه براثر تحریک مجاری تنفسی خصوصا قصبه الریه و ابتدای حلق. اکثر اوقات عمل سرفه به منظور خروج سروزیته و ترشحات اخلاط خانه های ششی و برونشها است و گاهی هم برای خروج ذرات غذایی است که تصادفا وارد قصب الریه میشوند سعال