معنی سرح
- سرح (تَمْ)
- به چرا گذاشتن ستور را. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن) (دهار). به چرا کردن. (المصادر زوزنی) ، چریدن ستور، ریخ زدن، روان و جاری شدن بول، بیرون کردن آنچه در سینه بود، فرستادن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). کسی را به جایی فرستادن. (تاج المصادر بیهقی)
