جدول جو
جدول جو

معنی سرشنی - جستجوی لغت در جدول جو

سرشنی
(سُ رُ)
صورتی از اسروشنه:
از سرشنی و طراز است مادر و پدرت
مگر نبیرۀ خان و نواسۀ نرمی.
حقوری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرشوی
تصویر سرشوی
شویندۀ سر، کسی که سر دیگری را بشوید، نوعی گل سفید شبیه صابون که با آن سروتن را می شویند، گل سرشویی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ شَ)
منسوب به خرشنه که از بلاد شام است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان قوش خانه بخش باجگیران شهرستان قوچان. دارای 171 تن سکنه است. آب آنجا از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه و گلیم بافی و جوراب بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
آنکه سر را بشوید. شویندۀ سر، سرتراش. (برهان) (رشیدی) (انجمن آرا) :
خاک بر سر شاعری را کاشکی
بودمی سرشوی یا نه پای باف.
شمس فخری (از انجمن آرا).
، حجام. (برهان) (انجمن آرا) ، نوعی از گل که بدان سر شویند و گل سرشوی گویند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سُ نَ / نِ)
سرنای. (شرفنامه). مخفف سورنای است که نای رومی و نای ترکی باشد. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ نَ / نِ)
چیزی باشد که از پشم و یا بلور و غیره ساخته بر سر نی قلیان نصب کنند و آن را در دهن گرفته تمباکو کشند و به هندی مهنال گویند. (از آنندراج). میان کاواک از سنگ یا عاج و مانند آن که بر سر نی قلیان نصب کنند و هنگام کشیدن، آن قسمت را به دهان نهند
لغت نامه دهخدا
(رَ)
خاکروبه. (ناظم الاطباء). و رجوع به رشتی شود، خاکروبه کش و رشتی. (ناظم الاطباء). خاک روب و خاکروبه کش را گویند. (آنندراج) (از برهان) :
مرا ز گهبد تو رشنی است یمنی و یساری (؟)
رها مکن سر او تابرد سلامت تو.
منجیک.
و رجوع به رشتی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سرینی
تصویر سرینی
مربوط به سرین: عضلات سرینی
فرهنگ لغت هوشیار
سازیست بادی که از چوبی مخصوص ساخته شود این ساز در غالب نقاط ایران موجود است و آنرا همراه دهل نوازند اندازه آن در نواحی مختلف فرق میکند و به طور کلی از نیم متر تجاوز نمیکند. یا سرنا را از ته باد کردن، کار وارونه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرنی
تصویر سرنی
((س))
سورنا، سرنای، سورنای، نوعی ساز بادی، سرنا
فرهنگ فارسی معین
اشتهای بی اندازه
فرهنگ گویش مازندرانی
لبالب، لبریز، تخته هایی که در گاوبنه روی دو چوب متوازی و بر بالای جایگاه
فرهنگ گویش مازندرانی