شاهین و آن جانوری است شکاری. (برهان) : پیوسته همی گوید آن سرشب تشنه بی آب ملک صبر دهد مر عطشان را. سنایی. نه بیش از کلنگ است سرشب بزور که سیلی زنانش رساند به گور. امیرخسرو
شاهین و آن جانوری است شکاری. (برهان) : پیوسته همی گوید آن سرشب تشنه بی آب ملک صبر دهد مر عطشان را. سنایی. نه بیش از کلنگ است سرشب بزور که سیلی زنانش رساند به گور. امیرخسرو
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
تصویری موهوم که در روز و روی سطح افقی به دلیل انعکاس نور بر لایه ای از هوای رقیق شدۀ نزدیک به سطح زمین تشکیل می شود، برای مِثال دور است سر آب در این بادیه هشدار / تا غول بیابان نفریبد به سرابت (حافظ - ۴۸)
قطرۀ آب چشم که هنگام گریستن فرو چکد اشک، قطره زرشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زراک، زراج، برباریس، زارج، امبرباریس، زرک، اترار، انبرباریس، دارشک برای مثال رخ ز دیده نگاشته به سرشک / وآن سرشکش به رنگ تازه« سرشک» (عنصری - ۳۶۷ حاشیه) سرشک آتش: کنایه از قطره های آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن فرو چکد
قطرۀ آب چشم که هنگام گریستن فرو چکد اشک، قطره زِرِشک، درختچه ای خاردار با برگ های دندانه دار و کوچک که ریشه، ساقه، میوه و برگهای آن مصرف دارویی دارد، میوۀ خوشه ای، قرمز رنگ و ترش مزۀ این گیاه که به عنوان چاشنی غذا به کار می رود، زَراک، زَراج، بَرباریس، زارِج، اَمبَرباریس، زِرِک، اَترار، اَنبَرباریس، دارِشک برای مِثال رخ ز دیده نگاشته به سرشک / وآن سرشکش به رنگ تازه« سرشک» (عنصری - ۳۶۷ حاشیه) سرشک آتش: کنایه از قطره های آب که هنگام سوختن هیزم تر از آن فرو چکد