جدول جو
جدول جو

معنی سرشیب

سرشیب
سراشیب، دارای شیب، نشیب دار، رو به پایین، سرازیری
تصویری از سرشیب
تصویر سرشیب
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سرشیب

سرشیب

سرشیب
سرنگون. (غیاث) (آنندراج) ، مخفف سراشیب:
ترا نفس رعنا چو سرکش ستور
دوان میبرد تا به سرشیب گور.
سعدی
لغت نامه دهخدا

سرشیر

سرشیر
چربیی که روی شیر - که نخست گرم و سپس سرد شده باشد - بندد دمایه
سرشیر
فرهنگ لغت هوشیار

سرشیر

سرشیر
لایه ای از چربی که پس از سرد شدن شیر روی آن می بندد، چرابه، قیماق
سرشیر
فرهنگ فارسی عمید

سرشیر

سرشیر
چربی ای که روی شیر که نخست گرم و سپس سرد شده باشد بندد، مایه
سرشیر
فرهنگ فارسی معین

سراشیب

سراشیب
نشیب گاه و پستی. (آنندراج). سرازیری. مقابل سربالا:
ترا نفس رعنا چو سرکش ستور
دوان میبرد تا سراشیب گور.
سعدی
لغت نامه دهخدا

سرشیر

سرشیر
چربی که بر روی شیر جوشانیده و جغرات ببندد و آن را به ترکی قیماق و به هندی ملایی گویند. (آنندراج). پرده ای که بر روی شیر بندد چون آن را بجوشانند. (یادداشت مؤلف). شیراز. (دهار). طثره. (بحر الجواهر) : چون به حضرت خواجه رسم اول مرا سرشیر دهند. (انیس الطالبین ص 82).
نی خط غبار است که سر زد ز بناگوش
سرشیر حلاوت شده از شیر تو پیدا.
رائج (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا