آنکه سرش بگردد. (آنندراج) ، مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند: چو من گرزۀ سرگرای آورم سرانشان همه زیر پای آورم. فردوسی. رجوع به گرای شود
آنکه سرش بگردد. (آنندراج) ، مجازاً سرکوب کننده. نابودکننده. آنچه قصد کوفتن یا انداختن سر کند: چو من گرزۀ سرگرای آورم سرانشان همه زیر پای آورم. فردوسی. رجوع به گرای شود
دربار. درگاه. آستان: چنین تا به آباد جایی رسید ز هامون سوی درسرایی رسید. فردوسی. بزرگان که بودند بر درسرای بیاوردشان مرد پاکیزه رای. فردوسی. چو لشکر شد انبوه بر درسرای بنزدیک شاه آمد آن نیک رای. فردوسی
دربار. درگاه. آستان: چنین تا به آباد جایی رسید ز هامون سوی درسرایی رسید. فردوسی. بزرگان که بودند بر درسرای بیاوردشان مرد پاکیزه رای. فردوسی. چو لشکر شد انبوه بر درسرای بنزدیک شاه آمد آن نیک رای. فردوسی